مرز بین انجام وظیفه و اخلاص با حب شهرت و مقام
بسم الله الرحمن الرحیم
گاهی انسان خیال میکند که انجام عملی خاص، وظیفه اوست؛ مثلا خیال می کند که قبول فلان مسئولیت یا حتی به دنبال آن مسئولیت رفتن، وظیفه اوست. یا مثلا بعضی طلبه ها احساس میکنند که در سالهای اولیه طلبگی، به دنبال تبلیغ رفتن یا امام جماعت شدن، وظیفه آنهاست. یا مثالی دیگر اینکه بسیاری احساس میکنند وبلاگ نویسی و اظهار نظر در مسائل گوناگون دینی و اخلاقی و عرفانی، وظیفه آنهاست. بنظر میرسد در بسیاری موارد، حبّ شهرت طلبی و مقام طلبی، رهزن انسان شده و شیطان، انسان را توجیه میکند که الآن این کار وظیفه توست و انسان هم خیال میکند در انجام آن کار اخلاص دارد. ولی انسان باید در این قبیل مسائل، با خود خلوتی کند و دو سوال را از وجدان خود بپرسد تا انگیزه الهی را از انگیزه شیطانی و نفسانی باز شناسد؛
سوال اول اینکه آیا واقعا وظیفه فعلی و دارای اولویت او، همین مسئولیت یا امام جماعت شدن یا وبلاگ نویسی است؟! آیا واقعا وظایف مهمتری ندارد؟! مثلا آیا کسی که به دنبال فلان مسئولیت سیاسی یا ورزشی یا ... می رود، وظایف مهمتری مثل رسیدگی به خانواده خویش یا رسیدگی به وضع فرهنگی جامعه و امثال ذلک ندارد؟ و یا مثلا آن طلبه، آیا فعلا درس خواندن و کسب اطلاعات کافی و لازم برایش وظیفه نیست؟ اگر با اطلاعات ناقص بخواهد جامعه یا اهل مسجدی را هدایت کند، آیا گمراهی آنها بیشتر از هدایت آنها نمی شود؟ آیا خود را مهذب ساخته که میخواهد مردم را تهذیب کند؟ همچنین در مساله وبلاگ نویسی – مثلا وبلاگهای مذهبی- آیا این مدیر وبلاگ هنوز اطلاعات کافی از مسائل دینی دارد که میخواهد نظر خود را از دین در وبلاگ بنویسد؟ آیا فعلا وظایف مهمتری مانند سیر مطالعاتی مبنایی و منظم از دین ندارد؟ آیا وقت زیادی که پای اینترنت برای وبلاگ نویسی میگذارد، همان وقت را هم برای تهذیب نفس خود میگذارد؟
سوال دومی که انسان باید از وجدان خودش بپرسد این است که آیا بخاطر حب شهرت طلبی و مقام طلبی و بزرگ شدن در چشم دیگران و تمجید و تعریف دیگران، این شخص به دنبال این اعمال نرفته است؟! اگر شخص دیگری پیدا شود و همان مسئولیت یا امامت جماعت یا وبلاگ نویسی را انجام دهد و همان احساس وظیفه هایی که ما میکردیم، او آنها را انجام دهد، آیا باز هم ته دلمان نمیخواهد که به سراغ همان مسئولیت و امامت جماعت و وبلاگ نویسی برویم و در چشم دیگران مشهور شده و نام ما بر سر زبان دیگران بیفتد؟ آیا از تمجید دیگران خوشحال میشویم و از نکوهش آنها دلگیر؟ مثلا از کمبود آمار وبلاگ یا کمبود مأمومین در نماز جماعتمان دلگیر نمیشویم؟ آیا اینکه هر روز کیفیت مسئولیتمان و کیفیت وبلاگمان و... را بهتر میکنیم، بخاطر خوشایند دیگران است یا اینکه میخواهیم وظایفمان را در قالب بهتری ارائه دهیم و لو دیگران از ما تمجید و تعریف نکنند؟ آیا واقعا در آن مسئولیت و... خلأ و کمبودی وجود دارد که حتما با وجود ما باید آن پر شود و شخص با صلاحیت دیگری برای انجام آن وجود ندارد؟
این سوال ها از وجدان، باعث میشود انسان بفهمد آیا واقعا با اخلاص و بخاطر وظیفه به دنبال این اعمال رفته است یا اینکه اغراض شیطانی و هواهای نفسانی و حب شهرت طلبی و مقام طلبی، مشوّق او بوده است.
یا حق
سلام
اگه دوست دارید سال تحویل شهدای عاشورا و شهدای کربلای ایران رو زیارت کنید،
به وبلاگ فانوس شب تشریف بیارید
و همراه ما،زیارت وارث و زیارت شهدا رو در ابتدای سال،قرائت کنید.
و از خدا بخواهید تا به حق این عزیزان،ظهور امام غایب مون رو در این سال قرار بده.
تا از ثواب زیارت این بزرگواران بهده مند شویم.
برای اطلاعات بیشتر به آدرس زیر سر بزنید:
http://fanous-e-shab.blogfa.com/
عیدتان مبارک.
التماس دعا