شعری زیبا و توحیدی، از توصیه های عارف بالله مرحوم قاضی به علامه طباطبایی در مشکلات و بلاها
🔹شأن صدور این شعر به نقل از مرحوم علامه طباطبایی: در ایام تحصیل که در نجف بودم، زندگی به سختی برقرار بود و مشکلات زیادی ما را فرا گرفته بود. به همین جهت، روزی خدمت استادم آیت الله قاضی، رسیدم و قصه ی دل با او گفتم. ایشان نصایحی فرمودند آن گاه که از خدمت استاد مراجعت کردم، گویی آنچنان سبک بارم که در زندگی هیچ گونه ملالی ندارم و مضمون پند ایشان را به صورت شعری درآوردم:
دوش که غم پرده ما میدرید
خار غم اندر دل ما میخلید
در بر استاد خرد پیشهام
طرح نمودم غم و اندیشهام
کاو به کف آیینه تدبیر داشت
بخت جوان و خرد پیر داشت
پیر خرد پیشه و نورانیام
برد ز دل زنگ پریشانیام
گفت که در زندگی آزاد باش
هان! گذران است جهان شاد باش
رو به خودت نسبت هستی مده
دل به چنین مستی و پستی مده
زآنچه نداری ز چه افسردهای
وز غم و اندوه دل آزردهای
گر ببُرد ور بدهد دست اوست
ور بِبَرد ور بنهد مُلک اوست
ور بِکِشی یا بکُشی دیو غم
کج نشود دست قضا را قلم
آنچه خدا خواست همان میشود
وآنچه دلت خواست نه آن میشود
- ۹۷/۱۱/۳۰