تحول در حوزه و کتب درسی در بیان رهبر معظم انقلاب (+سخنان منتشر نشده)
بحث تحول در حوزه و خصوصا تحول و تغییر در کتب درسی از بحثهای مهمی است که رهبر معظم انقلاب همیشه به آن توجه داشته اند و در دیدارهای مختلف خود با طلاب، آن را مطرح کرده و شرح داده اند. اگر به معنی واقعی کلمه بفهمیم که با تحول در کتب درسی چه مقدار زیادی در وقت و عمر عزیز ما صرفه جویی می شود و همچنین در فهم بهتر و دقیقتر مطالب نافع خواهد بود، آنگاه اهمیت این بحث بیش از پیش برایمان آشکار میشود. گر چه سخنان رهبری در خصوص کتب رسمی حوزه (خصوصا ادبیات و فقه و اصول) است ولی باید این مساله را در تمام کتب و علوم پیگیری کنیم؛ مثلا اگر فیلسوفی بتواند کتب سخت و مغلق ابن سینا را بصورت قابل فهم و روان (مانند بدایه الحکمه و نهایه الحکمه) متحول کند و همچنین بعضی مباحث غیر ضروری را حذف نماید، خدمت بسیار بزرگی به عمر و وقت هزاران آموزنده ی فلسفه کرده است.
تمام سخنان رهبری که در ادامه، جمع آوری شده است و مطالعه خواهید کرد، در نرم افزار حوزه و روحانیت موجود است. بسیاری از این سخنان، تا بحال در جایی منتشر نشده و فقط در این سی دی موجود بوده است.
از آنجا که این مطالب و سخنان رهبری با فطرت انسان مطابق است، مطالعه آنها حتما برایتان لذت بخش خواهد بود. بنابراین توصیه بنده این است که حتما تمام سخنان ایشان را دقیق مطالعه کنید و روی آن تامل کنید، شاید موجب تحولی در نحوه علم آموزی شما گردد؛ لعل الله یحدث بعد ذلک امرا.
تمام سخنان مقام معظم رهبری درباره تحول در کتب درسی حوزه
مسأله ى کتابهاى درسى را باید جدّى گرفت. باید کتابهاى درسى تغییر کند. بناى بر تغییر هم باید بر صرفهجویى در وقت طلبه باشد. طلبهى ما «مُغنى» را مىخواند؛ در حالى که همین مطالبى که در «مُغنى» است؛ مقدار لازمِ آن در کتاب کوچکتر دیگرى وجود دارد که به زبان خیلى خوبى نوشته شده و یک نفر نویسندهى معاصر، آن را نوشته است. چه لزومى دارد که ما حرف «ابن هشام» را بخوانیم؟ این کار، چه خصوصیتى دارد؟ «مُغنى» درسِ خارجِ نحو است. مىبینید که استدلال مىکند آیا «واو» براى فلان معنا مىآید یا خیر. فلانکس گفته است مىآید، دلیلش این است. فلانکس هم پاسخ او را داده است. این، درسِ خارج است. مگر ما مىخواهیم خارجِ نحو بخوانیم؟ ما مىخواهیم بدانیم «واو» در چه معنایى استعمال مىشود. این نکته را در کتاب نوشتهاند.
چرا ما بىخود، در «مُغنى» یا «مطوّل» این همه وقت تلف کنیم؟ آنچه را که باید در «مطوّل» یاد گرفت، در کتابى حدود یک دهم «مطوّل» هست. آن را بخوانید. چه لزومى دارد که ما کتاب «معالم» را بر اساس اوّلین کتاب اصولى بخوانیم که مثلًا متعلّق به چهار قرن پیش است؟ در حالى که کتاب «معالم»، علاوه بر اینکه مطلبش یک مطلب اصولى است و بالاخره براى متعلّم جدید است، عبارات آن هم عبارات مشکلى است. چرا ما طلبه را به عبارت معطّل کنیم؟
امروز در دنیا تمرین مىکنند که مشکلترین مطالب را به آسانترین زبانها بیان و فرموله کنند. رمز مىگذارند تا با گفتن یککلمه، مخاطب ده کلمه را بفهمد؛ اما ما بیاییم عبارتِ مشکلى را براى بیان مطلبى انتخاب کنیم. همین مطالبى را که مرحوم صاحب «معالم» به عبارتِ مشکل بیان کرده است، فرد دیگرى در کتاب اصولىِ دیگرى که از «معالم» کوچکتر و جدیدتر هم هست، چهار صد سال بعد از «معالم» نوشته و همهى مطالب لازم «معالم» را به زبان ساده بیان کرده است. اینکه بهتر از آن است. چه استدلالى پشت سر این وجود دارد که ما کتابها را عوض نکنیم؟
باید لَجنهاى از فضلاى بزرگ حوزهى علمیه بنشیند و یک دوره فقه- از طهارت تا دیات- به زبان ساده بنویسند که کار «شرح لُمعه» را بکند و کیفیت استدلال را نشان دهد. «شرح لمعه»، کتاب نسبتاً مشکلى است. ما چرا براى این عبارت، طلبه را معطّل کنیم؟ کتابهاى درسى دیگر نیز همین گونهاند. این کتابها که از آسمان نازل نشده است. یک روز هم کتابهاى درسى دیگرى بود. مگر «ریاض» کتاب بدى است؟ مىگویند کتاب «مکاسبِ» شیخ، کتاب خیلى خوبى است. البته که کتاب خوبى است؛ ولى مگر «ریاض» کتاب بدى است؟ یک روز در حوزههاى علمیه، «ریاض» مىخواندند که البته زمان ما نبود؛ بلکه زمانِ پدران ما بود. از جمله کتابهاى معمولى که طلبهها در حوزه مىخواندند، دو جلد کتاب «ریاض» بود. آیا حالا هم ما «ریاض» بخوانیم؟ آنها «قوانین» و «فصول» مىخواندند؛ اما حالا نمىخوانند و منسوخ شده است. این کار چه مانعى دارد؟
باید لجنه و هیئتى بنشینند و مباحثى که شما در «مکاسب» مىخواهید یاد بگیرید، در کتابى که خیلى هم به مشکلىِ «مکاسب» نباشد و آن مطالب و استدلالها را همداشته باشد؛ بنویسند و آن کتاب در حوزهها خوانده شود. ما مىخواهیم کارى صورت گیرد که طلبه وقتى به پاى درس خارج- که اوّلِ شروعِ کارِ جدّى است، و الّا بقیه مقدّمات درس خارج است- مىرسد، اگر استاد در درس خارج کلمهاى گفت و اشارهاى کرد، او گیج و گم نباشد. مسألهى اصولى را بداند. کتاب اصول خوانده باشد. فقه بلد باشد. ذهنش با استدلالها آشنا باشد و مبناى «شیخ» و «آخوند» را بداند.
این، هدفِ طلبهاى است که سطوحِ مقدّماتى و عالیه را مىخواند. اگر بتواند همهى اینها را در ظرف چهار سال بخواند، مگر عیب دارد؟ طلبه را از دیپلم بپذیریم، پنج سال درس مقدّمات و ادبیات و سطوح را بخواند و بعد وارد درسِ خارج شود و کار اصلى را شروع کند. ما اگر زمان را کوتاه کنیم، بعد در این مدّت چیزهاى دیگرى هم یاد خواهد گرفت.
الآن اگر بگوییم «طلبه زبان خارجى لازم دارد و امروز در دنیایى که این همه به هم وصل است، اگر کسى بخواهد به طور کامل مفید باشد، باید زبان خارجى بداند» مىگویند: طلبه وقت ندارد. راست هم مىگویند. واقعاً با این وضعیت، طلبه وقت ندارد؛ ولى اگر در وقت صرفهجویى کنیم، طلبه مىتواند به تعلیم زبان خارجى هم بپردازد.
بنابراین، تغییر جدّى در کتب درسى باید صورت گیرد؛ چون تحوّل از پایه باید شروع شود. در خودِ کتب درسى باید کار شود و در درس خارج فقه هم مباحث کاربُردى و مورد استفاده باید مطرح گردد. بعضى از مباحث- مخصوصاً در اصول و در فقه- وجود دارد که واقعاً مورد احتیاج نیست؛ ولى در اصول و فقه، این مباحث را مىخوانند. یک فقیه، در تمام طول بیست سال هم که استنباط کند، ممکن است یکبار حاجتش به بحثى، یا به مبناى معانى حروف، یا در حقیقت و مجاز و یا مبانى دیگر بیفتد. چه لزومى دارد ما این همه در مباحثِ غیر لازمِ اصولِ، معطّل شویم؟ در این زمینه، مرحوم شهید صدر (رضوان الله علیه) کار خوبى کردهاند. آن کارى که ایشان در باب اصول کردند و آن پیشنهادى که در زمینهى درس و تعلیم اصول دادند، پیشنهاد خوبى است.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
آخرین مسئله، مسألهى کتابهاى درسى است. این کتابهاى درسى ما ابدى نیست که باید تا آخر گفت: «ثلاثة لیس لها نهایة؛ رسائلُ، مکاسبُ، کفایة». نه، یک روز رسائل نبود، یک روز مکاسب نبود، ملایى مثل شیخ درست شد. یک روز کفایه نبود، ملایى مثل آخوند درست شد. اینچنین نیست که ما خیال کنیم تحصیل حتماً از طریق این کتابهاست؛ نه، نگاه کنیم، عیب این کتابها را پیدا کنیم و یک کتاب بىعیب در اختیار بگذاریم؛ ببینیم آیا این ترتب علمى درست است، یا درست نیست؛ اگر دیدیم درست نیست، شکل درستش را پیدا کنیم. هیئتهایى براى نوشتن کتاب، نوشتن مطالب جدید، فقه مقارن را در حوزه باب کردن، و خلاصه روشهاى نو را در کتابهاى درسى هم به کار گرفتن، باید اختصاص پیدا کند.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
کتابهاى درسى، یکى دیگر از مشکلات حوزهى علمیهى قم و حوزههاى علمیهى دیگر است. تا سخنى از کتابهاى درسى مىگوییم، مىگویند فلان عالم بزرگ هم همین کتابها را خواند؛ حالا آنهایى که انقلابىترند، مىگویند امام هم همین درسها را خواند که امام شد! آیا امام چون همین درسها را خواند، امام شد؟! امام جوهر مخصوصى بود.
آنچه که شما در عظمت امام پیدا مىکنید، ناشى از این نیست که این کتابهاى درسى را خواند. وانگهى، از زمانى که امام راحل (رضواناللّهعلیه) این کتابها را مىخواندند، تا حالایى که من و شما مىخواهیم این کتابها را بخوانیم، بین این دو مقطع، شصت سال، هفتاد سال فاصله شده است.
کتاب درسى جدید تولید کنید. چه اشکالى دارد که عدهیى بنشینند کتاب درسى جدید تولید کنند؟ مىگویند ما شهید ثانى نمىشویم! خیلى خوب، شهید ثانى نمىشوید؛ اما بسیارى از فقهاى امروز ما از فقهاى گذشته واردترند. من نمىگویم رتبهى علمى و استعدادشان بیشتر از آنهاست- شاید اگر در زمان آنها بودند، مثل آنها نمىتوانستند باشند- اما بسیارى از آنها، سطح معرفت فقهیشان بالاتر از خیلى از فقهاى گذشته ى ماست؛ چرا نمىشود؟ کتاب اصول تولید کنید؛ کتاب فقه تولید کنید؛ براى مراتب مختلف تولید کنید؛ شکل درس را عوض کنید.
آن روز یکى از دوستان عزیز ما- که من واقعاً خیلى هم خاطرش را گرامى مىدارم- به من مىگفت که اینطور نمىشود که در حوزه جنس پلاستیکى درست کرد؛ باید مطول و بعد معالم و بعد قوانین و بعد لمعه را با شروحش از اول تا آخر مطالعه کرد. من به او گفتم که نمىگویم جنس از پلاستیک درست کنید؛ بلکه مىگویم امروز در دنیا از جنسى که از آهن سختتر است، صفحهیى نازکتر از کاغذ درست مىکنند؛ من مىگویم این را درست کنید.
نوآورى کنیم. مگر مىشود این همه مجموعهى انسانىِ با این عظمت و با این همه استعداد، در کتاب درسى نوآورى نداشته باشد؟ این همه کارها را چه کسى باید بکند؟ این کارها را بایستى مدیریت حوزه بکند. البته کارهاى فردى انجام گرفته است؛ فرد مخلصى، مصلحى، دلسوزى، کتابى نوشته؛ کتابى تخلیص کرده؛ کتاب نویى آورده؛ درس جدیدى گفته؛ مطلب تازهیى آورده؛ اما کار فردى به جایى نمىرسد؛ کار باید جمعى باشد؛ باید بر حوزه فرض بشود؛ باید مثل قالبى گذاشته شده باشد.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
حتّى در «اخلاق» هم اینگونه است. یکى از اعلام حوزه (عَظم الله بقاءه)- که الآن در اینجا تشریف دارند- چند سال قبل از این، سفرى به انگلستان کرده بودند و در آنجا کتابخانهاى را دیده بودند. به من فرمودند: «یک طبقه از این کتابخانه، کتب اخلاقى بود که فرنگىها در چند سالِ اخیر نوشتهاند»! در آن چند سال، حوزهى علمیهى قم، چند کتاب اخلاق بیرون داده بود؟ یک هزارم آن؟ یک دههزارم آن؟ گمانم هنوز هم کمتر از این مقدار است! این تازه اخلاق است که مىدانید غرب با اخلاق، چندان سر آشتى ندارد. البته کتب اخلاقى آنها بیشتر، فلسفهى اخلاق و ردّ اخلاق و بیان اخلاقِ غیر معنوى و اخلاق مادّى است. ما بعد از «معراج السعادة» و «جامع السعادات»، در حوزههایمان، چه کتابى نوشتیم؟ البته بعدها در چند سال اخیر، چند کتاب اخلاق نوشته شده است؛ چیزى که بشود به عنوان یک کتاب علمى ارائه کرد.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
من دیشب کتاب «مُغنى» را مثال زدم. کتابى در بین کتابهاى بنده بود؛ چون یکى از فرزندان من در تهران «مُغنى» مىخوانَد، به آن مناسبت یک دفعه آن را دیدم. ایشان «مُغنى» را باز کرد و مشغول خواندن بحثى شد. من دیدم واقعاً اینها اجتهاد است. واقعاً براى مجتهدین است؛ نحو است دیگر. «سکّاکى» اینطور گفته و به آیهاى از قرآن استناد کرده؛ آن وقت دیگرى هم این را جواب داده است. لکن «یمکن ان یقال»، چه لزومى دارد؟ کتاب مذکور دمِ دستم بود، گفتم: ببین! همین مطلب را در ظرف دو سطر کاملًا بیان کرده و در یاد آدم هم مىماند. ما «مُغنى» را خواندهایم، درس هم دادهایم؛ امّا مطالبش یادمان نیست. خوب؛ چه فایدهاى دارد که انسان مطلب «مُغنى» را فهرستوار حفظ کند؟ اصلًا مگر ما از «مُغنى» چه مىخواهیم؟ «مطوّل»، «سیوطى» و کتابهاى بعدى نیز همینطور است. «شرح لمعه» انصافاً کتاب بسیار خوب، امّا سختى است. من دیشب «شرح لمعه» را هم اسم آوردم. توقّع از «شرح لمعه» این است که وقتى طلبهاى مىخواهد وارد فقه شود، اجمالًا نوع استدلالهاى فقهى را از آن بفهمد. پس چه لزومى دارد که این قدر سخت باشد؟ «شرح لمعه» به نسبتِ کسى که مىخواهد آن را بفهمد، کتاب سختى است. ما باید کتاب سادهاى را در دورهى فقه، با اشاره به استدلال، تدوین کنیم. چند نفر طلبهى فاضل که بنشینند، در ظرف چند ماه مىتوانند این کتاب را به وجود آورند.
تحصیل در حوزه باید طورى باشد که دورهى ادبیّات و سطوح، در ظرف حداکثر پنج سال تمام شود و بعد طلبه پاى درس خارج بنشیند. وقتى پاى درس خارج نشست، نوبت اصول است. بالاخره در اصول گفتهاند که در این مسأله، این مبانى وجود دارد. «شیخ» فهرستوار این را مىگوید. حال مثلًا کتاب «اصولِ» مرحوم «مظفّر» کتاب خوبى است؛ منهاى بعضى از جاهایش که چندان مبسوط و تفسیرى نیست و گویا ایشان هدفش فراموشش شده است. البته بعضى جاها هم بسیار به تفصیل وارد شده است. کتاب آقاى «سید على نقى حیدرى» هم در اصول استنباط، کتاب خوبى است. چه عیبى دارد که طلبه به جاى «معالم» از این کتابها استفاده کند؟ مگر طلبه از «معالم» چه مىخواهد؟ طلبه از «معالم» تحقیق که نمىخواهد. مىخواهد بفهمد این مبناى اصولى چیست؟ قضیهى حقیقت و مجاز چیست؟ مىخواهد ایدهاى پیدا کند. خوب؛ این مسائل در آنجا بهطور آسان بیان مىشود. غرضم این است که باید به این قضیه همتّ گماشت.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
ببینید آقا! من آنچه در باب کتاب درسى به ذهنم مىرسد- جنابعالى هم حالا اشاره فرمودید؛ من هم در ذهنم بود که بگویم و حالا عرض مىکنم- این است که فرض بفرمایید، اولّى که طلبه وارد ادبیّات مىشود، جامع المقدّمات و سیوطى و مُغنى و مطّول را مىخواند- یعنى باید اینها را بخواند- اگر قرار باشد این مجموعه خوب خوانده شود و درست فهمیده شود، حداقل پنج تا شش سال طول مىکشد. البته در سابق، بیش از اینها- ده سال- طول مىکشید؛ به خصوص در مشهد ما مدّرسین معروفى در ادبیات بودند که این کتابها را در طول هفت، هشت سال مىگفتند. کسى که اینها را خوب مىخواند، چه مىشد؟ مجتهد در صرف و نحو عربى. یعنى اگر کسى اینها را خوب بخواند، صاحب نظر در صرف و نحو عربى خواهد شد؛ یعنى در آن استدلال است. فرض کنید که ایشان مىگوید: «لِمَ» در این معنا استعمال مىشود یا نمىشود؛ به این دلیل مىشود یا نمىشود. ابن هشام یک استدلال مفصّلى را در «مغنى» ذکر مىکند. بعد استدلال ضدّ آن را نقل مىکند؛ آن را رد مىکند و بعد از آن خودش اختیارى دارد آن را ذکر مىکند؛ درست مثل استدلالات فقهى و اصولى که ما داریم. فرض کنید کلام محققّ را ذکر مىکنیم؛ بعد «حاشیهى» علّامه یا فخرالمحققّین را، بعد نظر شیخ را، بعد نظر استاد خودمان را. چنین چیزى در آنجا عمل مىشود. «مطّول» هم همینطور است. حتّى «سیوطى» هم با اینکه استدلال آنچنانى ندارد، امّا در واقع یک متن استدلالى است.
مقصود این است که آیا ما با خواندن سیوطى و مغنى و مطّول، مىخواهیم در ادبیّات مجتهد شویم؟ آیا ما چنین چیزى لازم داریم؟! آیا کسى که مىخواهد در علوم اسلامى تبحّر پیدا کند، لازم است که در صرف و نحو عربى مجتهد شود؟ بلا شک لازم نیست. ما الان کتابهایى داریم که به وسیلهى عربها هم نوشته شده است. ادباى برجستهى عرب همین کتاب مغنى را در یک کتاب دویست، سیصد صفحه اىِ مختصرخلاصه کردند. یعنى فرض بفرمایید آنچه را که با استدلال در مطوّل در مورد «لو»، «ان»، «انّما»، «لِمَ» و امثال آن، مفصّل ذکر کرده بود؛ ایشان استدلال ذکر نکرده، بلکه فقط معانى را ذکر کردهاند. من بیشتر از این لازم ندارم؛ حتّى قطعاً همه ى آن را هم در موقع مراجعه به متون اسلامى- براى استنباط- احتیاج ندارم. انسان به بعضى از آنها احتیاج دارد؛ ولى بالاخره آدم باید آماده باشد.
«مغنى» دو سال طول مىکشید؛ ولى آن کتاب، سه ماه طول مىکشد. این قدر تفاوت است! یعنى کسى بخواهد آن کتاب را واقعاً بخواند، سه ماه طول مىکشد؛ چون هم مختصرتر، هم آسانتر است و هم همهى آنچه را که شما براى استنباط و فهم موارد استعمالات این کلمات احتیاج دارید، آورده است. چه لزومى دارد که ما شعر فلان شاعر را به استشهاد بیاوریم؟ بعد کسى اشکال کرده که این کلمه دراین شعر به این معنا نیامده؛ بلکه به آن معناست و ادامهى استدلال! ... این چیزها براى مجتهدشدن در صرف و نحو خوب است. ما که این را نمىخواهیم.
ببینید، مىخواهم این را عرض کنم که ما یک راه میانبُر کوتاهى داریم؛ این را رها کردهایم و یک راه طولانى را طى مىکنیم! البته آن هم مقصدى دارد و براى خودش درست است؛ امّا براى ما لزومى ندارد و راه طولانى است. عین همین قضیه که در باب قواعد نحو در سیوطى آمده است، در باب معانى و بیان و بدیع هست که البته لازم است و طلبه باید بداند. بعضى خیال مىکنند مطوّل زاید است؛ نه. اگر مطوّل زاید باشد، آدم در فهم تعبیرات ادبى و کنایى دچار اشتباه مىشود؛ که در روایات ما و آیات شریفهى قرآن، از این گونه تعبیرات پُراست.
بنبراین به نظر مىرسد که ما مىتوانیم این زمانهاى طولانى را که وجود دارد، کم کنیم. مثلًا ادبیات عرب را در ظرف یک سال، یکسال و نیم بخوانند. واقعاً من پیش خودم مطالعه کردم؛ مىشود خواند.
مراد من تسهیل است، نه تلخیص. چون گاهى اوقات تلخیص، مساوى و برابر با تسهیل نیست. گاهى انسان مطلبى را تلخیص مىکند، مشکل مىشود. مثل اینکه کفایه، اصول را تلخیص کرده است! هیچ لزومى ندارد که فرض بفرمایید انسان جلد دوّم کفایه را عوض رسایل شیخ ملاحظه کند. همه جا تلخیص ملازم با سهولتِ دسترسى نیست. ما مىخواهیم طلبه از نحو و علوم ادبى، آنچه را که لازم دارد بگیرد، نه آنچه را که لازم ندارد. اگر ما بخواهیم براى اجتهاد در ادبیات عرب درسى درست کنیم، همین کتابها خیلى خوب است؛ کتاب ابن هشام، مطوّل و سیوطى را بخوانند؛ لیکن ما که نمىخواهیم مجتهد درست کنیم؛ ما مىخواهیم آن کسى که با متون عربى سرو کار دارد و مراجعه مىکند، بداند که معناى اینها چیست. به عنوان یک آدم فنّانِ عربىدان، بفهمد که این چیست؛ نه اینکه مجتهد در عربى باشد.
عین همین قضیه در متون بعدى است. جناب آقاى استادى؛ چیزى به ذهن من مىرسد که آن را به عنوان- به قول امروزیها- یک ایده مطرح مىکنم. به عنوان یک حرف و نظر، نه اینکه بخواهم حتماً این گونه عمل شود. به عنوان یک احتمال. ببینید! در واقع دوره ى سطح ما دو دوره است- همچنان که در برنامههاى حوزه هم تقریباً به دو قسم تقسیم شده است- امّا به اعتقاد من، دو دوره ى ماهوى است که از لحاظ ماهیتّى با هم تفاوت دارد- یک دوره ى سطح با یک هدف، یک دورهى خارج ابتدایى با هدف دیگر ما از دورهى سطح چه مىخواهیم؟ چون طلبهى متفقّهى که مىخواهد فقیه شود، تا وقتى که درس خارج نرود و با استدلال آشنا نشود از سطح، استفادهاى نمىکند و نمىتواند استنباط کند. پس سطح را چرا مىخوانیم؟ براى این، طلبه سطح را مىخواند که وقتى درس خارج مىرود، استاد مجبور نباشد هر مسأله را از اوّل براى او بگوید. رؤوس مطالب را بداند. وقتى که استاد به اجتماع امر و نهى اشاره مى کند، بداند که اجتماع امر و نهى یعنى چه. بداند اصالة البرائة یعنى چه؛ تا استاد در زمینهى تحقیق آن مسأله، نظراتش را بیان کند و نخواهد از صفر شروع کند.
پس ما در دورهى سطح فقط احتیاج داریم که یک دورهى اصول و فقه را به صورت فقط آشنایى- که بداند این چیست- به طلبه یاد بدهند. لذاست که مثلًا در زمینه ى اصول فرمودید «اصول الاستنباط»، که بَد هم نیست، خوب است؛ یا همین اصول مرحوم صدر رضواناللّهتعالى علیه خوب است- مثلًا آن حلقهى اولى براى آشنایى- البته چون من خودم به اصول مظفر مراجعهاى نداشتهام، آقایان نقل کردند که در بعضى جاها خیلى مشکل است؛ بنابراین به درد این دوره نمىخورد. این دوره فقط براى آشنا شدن است. فرض بفرمایید طلبه مىخواهد بداند که اصلًا علم اصول یعنى چه؟ وقتى که راجع به مباحث الفاظ بحت مىکنند، مباحث الفاظ یعنى چه و این مباحث چیست؟ یا مباحث عقلیه و از این قبیل. توجّه کردید؟ مىخواهد اجمالًا از این اصطلاحات سر در بیاورد و اندکى راجع به آنها بداند.
در زمینهى فقه هم طلبه احتیاج دارد که از طهارت تا دیات، یک دوره مسأله بداند؛ با اندکى اشاره به استدلال. یکى از آقایان- چندى پیش- به من مى گفتند که چطور است به جاى شرح لمعه، جامع المدارک آقاى خوانسارى را بگذاریم. البته بسیار کتاب خوبى است. فقط به نظر من مقدارى مفصّل است؛ نسبت به شرح لمعه مفصّل تر است. اجمالًا هر مطلبى را مطرح کردهاند و بدون اینکه در پیچهاى استدلالى فقهى وارد شوند، لُبّ استدلالى که به نظر مبارک خودشان صحیح بوده، ذکر کردهاند و وارد رّد و ایراد و نقد و اشکال نشدهاند در هر صورت، یا آن کتاب، یا کتابى از قبیل آن، یا حتّى خود شرح لمعه. به نظر من از کتابهایى که هیچ لازم نیست در بارهاش خیلى تلاش شود، شرح لمعه است. یک دوره فقه است که انسان از اوّل طهارت تا دیات را مىخواند و یاد مىگیرد. چیز خوبى است.
از سطح خارج شده و وارد مرحلهى درس خارج مىشویم. به نظر من کتاب مکاسبِ شیخ، کتاب خارج است. یعنى واقعاً مکاسب سطح نیست. اگر کسى بخواهد کتاب مکاسب شیخ را در بیع، خیارات و مکاسب محرمّه بفهمد، با خواندن عبارت نمىشود. طلبه ى امروز که مکاسب را مىخواند، فقط ظاهر عبارت را مىخواند؛ یعنى مىخواهد از متنى که وافى به مقصود سطح نیست، استفاده سطح کند؛ براى خاطر اینکه اوّلًا فقط مکاسب است؛ یعنى فقط قسمت معاملات است و عبادات را ندارد. ما براى درس سطح، احتیاج داریم همهى فقه را بخوانیم. به علاوه، فقط مىخواهیم معرفتى پیدا کنیم؛ در صورتى که مکاسب یا رسائل، واقعاً درسِ خارج است.
یعنى مىتوان این طور وارد شد که استاد، مکاسب را- که لُبّ مطالب معاملات در آن است- بیان کند؛ آن چنان که درس خارج را بیان مىکند. منتها خارج محدود؛ یعنى از حرفهاى شیخ خارج نشود. آنچه را که شیخ به عنوان بیان مطلب فرموده، بیان کند؛ چون اینها درس خارج شیخ بوده که خود ایشان نوشتهاند و الّا اگر شیخ مىخواستند در منبر تدریس بنشینند، چیز دیگرى غیر از همین مطالب نمىگفتند. اینها درس خارج شیخ است؛ منتها مضبوط و ثبت شده است؛ لذا سطح آن هم بالاتر از اغلب حرفهایى است که بعد از شیخ در باب بیع گفته شده است. یعنى واقعاً گمان نمى کنم کسى تا الان، به اندازهى مجموعه حرفهاى در باب معاملات که در مکاسب شیخ است، حرف زده باشد- که دراین سطح هم باشد- البته گاهى کسانى یکى دو حرف در گوشه و کنار دارند که از حرف شیخ بهتر و پیشرفته تر است. ما مىخواهیم این را یاد بگیریم.
خیلى خوب؛ این مىشود یک درس خارج که محدود است به حدود همان چیزهایى که شیخ رضوان اللّه علیه در کتاب مکاسب آوردهاند. یعنى طلبه با خواندن مکاسب- که البته آن وقت ممکن است خواندن این مکاسب دو سه سال طول بکشد و ایرادى هم ندارد- واقعاً خارج خوان مىشود؛ یعنى بعد از آن وقتى که به درس خارج استاد برود، آن استاد هیچ احتیاجى ندارد که در مسائل کوچک و کم اهمیّت وارد شود؛ بلکه استاد مباحث اساسى و تحقیقى را در درس خارج ذکر مىکند و طلبه در عرض چهار پنج سال- درس خارج رفتن- مجتهد قطعى خواهد شد.
به نظر من ما مىتوانیم با این گونه کارها، راه اجتهاد را نزدیک کنیم. یعنى من پیش خودم فکر مىکردم که اگر ادبیات را کوتاه کنیم؛ سطح را به معناى واقعى خودش برگردانیم- که کوتاه خواهد شد؛ مثلًا دو سال- درس خارج را هم به خارجى که به حدود یک کتاب محدود است و خارجى که ما عداى آن است، تقسیم کنیم؛ براى این خارج اوّل هم دو سه سال زمان معیّن کنیم؛ طلبه در ظرف شش تا هفت سال، براى محقّقانهترین و عمیقترین درسهاى خارجى که محققّین طراز اوّل حوزه خواهند گفت، آماده خواهد شد. بعداً وقتى که این طلبه به درس استادى برود و ببیند درس خارج او آبکى است و خیلى عمیق و تحقیقى نیست، آن استاد را راحت نمىگذارد! به نظر من به این ترتیب، سطح درسهاى خارج بالا خواهد رفت. یعنى طلبهاى که مکاسب را خوب خوانده است، وقتى به درس معاملات استاد برود، دیگر نمىنشیند که استاد حرفهاى تکرارى زیادى را بیان کند و مثلًا همان حرفهاى شیخ را به عنوان حرف جدید بیاورد و در معرض قرار دهد؛ نه. حرف تازه از او خواهد خواست؛ چون حرفهاى شیخ را دیده و مطالب مهمى را که ناظر به آنها بوده، همه را مطالعه کرده است. التفات کردید؟
من تصورّم این است که باید مسألهى کتابهاى درسى را در حوزه خیلى جدّى گرفت. کتاب درسى و شیوه ى تعلیم و تعلّم و برنامه ریزى درسى را باید خیلى مهمّ دانست. البته جناب آقاى استادى در مدیریّت حوزه، یک بخش را هم براى همین مسألهى طرح و برنامه قرار دادهاند. اگر همان بخش را تقویت کنند و کارى کنند که واقعاً به طور جدّى وارد میدان شود واین کارها را انجام دهد، به نظر من به این ترتیب، بخش عمدهاى از این کار، حل خواهد شد؛ یعنى از این طریق- یعنى حل مسألهى تدریس- کار رسیدن حوزه به آن نقطهاى که بتواند به همهى نیازهاى جهان اسلام و کشور پاسخ بدهد، درست خواهد شد.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
مسئلهى کتابهاى درسى را که آقایان مطرح کردند، کاملًا درست است. بنده در قم- در یکى از سفرها، حالا درست یادم نیست که کِى بود. یکى از آقایان گفتند ده سال است؛ من نمىدانم. من خیال مىکردم سه چهار سال است- در جلسهى فضلا بحث کتاب درسى و تغییرات کتاب درسى را مطرح کردیم، بلافاصله بازخوردش به من رسید؛ مخالفتها!- که البته این مخالفتها از طرف من نادانسته هم نبود، مىدانستم عدهاى مخالف مىکنند با این قضیه- تغییر کتاب درسى لازم است، حتماً هم باید تغییر پیدا کند؛ در این هیچ شکى نیست. استدلالى که یکى از برادران ما اینجا ذکر کردند، من یادداشت کردم؛ استدلال بسیار متینى است که اگر قرار بود ما کتاب درسى را عوض نکنیم، باید همان «معالم» را مىخواندیم، دیگر «قوانین» چرا نوشته شد؟ «رسائل» چرا نوشته شد؟ «فصول» چرا نوشته شد؟ «کفایه» چرا نوشته شد؟ خوب، این درست است؛ الآن هم همین است. الآن هم بایستى حتماً کتاب درسى تغییر کند؛ بایستى کارى کرد که همّ طلبه، فهمیدن مطلب باشد، نه فهمیدن عبارت. هیچ هنرى نیست در اینکه ما عبارت را جورى مغلق بگیریم، یا اگر تعمداً هم مغلق نگیریم، بىمبالاتى کنیم که عبارت بشود مغلق، تا طلبه مبالغى وقتش صرف این کار بشود. این چه هنرى است؟ این چه لطفى دارد؟ چه خیرى در این نهفته است. نخیر، عبارت را آنچنان واضح بیان کنیم که آن کسى که استعداد فهمیدن مطلب را دارد، راحت از عبارت، مطلب را بفهمد. استاد هم براى تفهیم عبارت دچار مشکل نشود و فقط مطلب را بیان کند.
کفایه را تبدیل کنیم به کفایهى جدید؛ چه اشکال دارد؟ مکاسب را که در او شیوهى شیخ در بیان مطلب، دائم آمد و رفتِ اجتهادى است؛ چون درس خارجِ شیخ انصارى است- مکاسب را دست کم نباید گرفت. حالا کى مثل شیخ انصارى است؟ این همه مکاسب نوشتهاند. این درس خارج که حالا به صورت تدوین شده در آمده، خصوصیتش براى آن کسى که در درس خارج شیخ نشسته، خوب است؛ مطلب را دائم به این طرف بکشاند و به آن طرف بکشاند، دائم ابداع احتمال کند، اما براى کسى که مىخواهد فقه استدلالى را از روى متن یاد بگیرد، نه؛ خوب نیست؛ طلبه دچار مشکل است- تسهیل کنند. همان مطالب شیخ را بیاورند در یک کتاب دیگرى، منتها سرراست و روشن. تحقیق شیخ را در هر مسئلهاى قشنگ بیان کنند، اما متعبد و مقید باشند به همانکه شیخ بیان کرده؛ او را بیان کنند در این کتاب جدید. این مىشود مکاسب جدید، که لازم است. این عقیدهى من است. حالا ممکن است مسئولین حوزه و مدیران حوزه و بعضى از برجستگان حوزه نپسندند و این کار نشود، اما یک روزى بدون تردید خواهد شد. خوب، این، این طرف قضیه.
آن طرف قضیه، گفتیم باید تحول مدیریت شود. باید توجه شود که مایهى علمى رقیق نشود، سطح مطلب شیخ پایین نیاید، سطح مطلب آخوند در اصول پایین نیاید. طلبه در خلأ دانائى نسبت به این مبانى که امروز در فقه و اصول ما عناصر مهم و اثرگذارى هست، قرار نگیرد؛ طلبه در خلأ قرار نگیرد. عبارات، عبارات صحیح و خوب و عربى باشد. بنده بعضى از نوشتجات حوزه را که ملاحظه مىکنم، از این جهت ما یک خردهاى کمبود داریم، نقص داریم. یک نوشتهى متین قرص و محکمى که در همهى مجامع علمىِ اسلامى وقتىکه رفت- چون به زبان عربى است. زبان علمى ما زبان عربى است و همه مىتوانند استفاده کنند- به عنوان یک اثر برجسته و ممتاز شناخته شود، ایراد لفظى و متنى و قلمى نداشته باشد. بنابراین تحول ناگزیر است. حالا این یکى دو مورد از موارد تحول بود؛ موارد زیادى هست؛ بسیارى از آنها را هم شما دوستان در بیاناتتان گفتید که مورد تأیید من هم هست. باید این تحول مدیریت بشود. این هم یک نکته است.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
بعضى خیالى مىکنند همهى این حرفهایى که ما مىزنیم، معنایش این است که «معالم» بماند، یا برود. حالا «معالم» مىخواهد بماند، مىخواهد برود؛ اینکه تعیینکننده نیست. چون با رفتن «معالم» مخالفند، با همه ى این حرفها مخالفت مىکنند! بحث ما بر سر «معالم» نیست؛ بر سر «شرح لمعه» نیست که «شرح لمعه» بماند، یا برود؛ «مکاسب» شیخ بماند یا برود. اصلًا صحبت این نیست.
در حوزه، کارهاى عظیمى باید انجام گیرد، تا حوزه آن بشود که مورد توقّع است. یکى از این کارها، البته تغییر یا تکمیل و اصلاح نظام آموزشى است که در اصلاح نظام آموزش، انسان احیاناً به یکى، دو تا، پنج تا متن درسى برخورد مىکند که خوب نیست؛ عوض مىشود. بنابراین دعوا بر سر کتاب «قوانین»، یا کتاب «معالم» و «شرح لمعه» نیست؛ که بعضى همه ى حرف را اینجا مىآورند و چون با آن مخالفند، با همه چیز مخالفت مىکنند! قضیه این نیست.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
همینطور که بارها عرض کردهام: حوزهى علمیه از لحاظ موجودى خود هیچ کسرى ندارد؛ یعنى ذخایر عظیم علمى و معنوى و تقوایى در شعب مختلف علوم دین- از فقه و اصول گرفته تا کلام و تفسیر و بقیهى علوم اسلامى- که مورد نیاز مردم است، دراین حوزه وجود دارد. آنچه که در حوزه به آن نیاز است، این است که کیفیّتى بدهیم که این موجودى حوزه بتواند اوّلًا در استمرار حوزه سهل الوصل شود؛ چون دوران امروز، دوران سرعت و دوران سهولت دستیابى است- شما مىبینید یک نفر آدم بىسواد محض، وارد تحصیلات مىشود؛ مثلًا یک بچّهى شش هفت ساله، با گذشت چند سال معدود- که انسان تصوّر نمىکند- به عنوان یک متخصّص مىآید و مشغول به کار مىشود. پزشک، مهندس یا کارشناس مسائل علوم انسانى یا مسائل علوم فنّى مىشود. در یک مدّت معدود، انسانى که معلوماتى نداشته است، دورهاى را طى مىکند و به چیزى مىرسد. یعنى امروز دورانى است که افراد نمىتوانند براى مقاصد خودشان، سالهاى طولانى منتظر شوند. دورانى است که کارها به اسهل وجه و اسرع زمان- اسرع وقت- انجام مىگیرد. دورانِ رایانه است.
من به بعضى از دوستان گفتم که با گذشت اندکى- مثلًا چند سال معدود- این طور خواهد شد که رایانه در زندگى بشر، جاى خودش را مثل سواد خواندن و نوشتن امروزى، باز خواهد کرد؛ یعنى همچنان که امروز اگر کسى سواد خواندن و نوشتن نداشته باشد، به کلى از قافله ى زندگى عقب است؛ اندکى که بگذرد، اگر کسى با رایانه نتواند کار کند، به همان اندازه از قافلهى زندگى عقب خواهد ماند! وقتى که مصاحبین ما با الاغ حرکت مىکنند، ما هم مىتوانیم در کنار آنها پیاده حرکت کنیم- یک خرده عقب بمانیم- امّا وقتى آنها با اتومبیل حرکت مىکنند، اگر ما پیاده یا با الاغ حرکت کنیم، به کلّى عقب خواهیم ماند؛ بالاخره مجبوریم وسیلهاى پیدا کنیم و با سرعت حرکت کنیم.
این مسأله ربطى هم به ماهیّت درسها و علوم ما ندارد. آن محتواها و ماهیّت کار ما به حال خودش باقى است. ما صرفاً ابزار را عوض مىکنیم امروز نمىشود کسى که مىخواهد از تهران به قم برود، مثلًا قاطرى یا شترى کرایه کند، سوار شود و برود! اتوبوس هست؛ انسان سوار مىشود و دو ساعته مىرود. چرا انسان خودش را معطّل کند؟! این ربطى ندارد به اینکه ما بخواهیم در محتواها دست ببریم تا کسى بگوید که آقا، حوزه از دست رفت یا علوم ما از بین رفت یا مردم بىسواد شدند! نخیر؛ همان علم و همان سواد و معرفت و معلومات هست؛ منتها در سابق با طرق خاصّى از آنها استفاده مىکردند؛ حالا با پیشرفت همه چیز در دنیا، باید از آن پیشرفتها استفاده کرد. اگر نکنیم، عقب خواهیم ماند.
از جملهى پیشرفتها، پیشرفت روشهاى آموزش و فراگیرى و تعلیم و تعلّم و تقسیم بندى علوم است. اینها در دنیا پیشرفت کرده است. امروز همهى امور دنیا این گونه حرکت مىکند. ما اگر بخواهیم از این طرق استفاده نکنیم، مثل این است که از صنعت چاپ استفاده نکنیم؛ یا براى رفت و آمد از اتومبیل استفاده نکنیم؛ یا براى حرف زدن در کلاس درس از بلندگو استفاده نکنیم! آیا حالا مىشود کسى از بلندگو استفاده نکند؟!
استادى که عدّهاى شاگرد دارد؛ طبیعى است که براى رساندن کلامش به همهى آنها از بلند گو استفاده مىکند. یعنى استفاده از پیشرفتهاى علمى، در روشهاى سازمانى و تعلیم و تعلّم و مانند آن هم، از این قبیل است. وقتى با این دیدى وارد کار شویم، به نظر مىرسد که مسألهى حوزه، مسألهى دشوارى نیست.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
مسئلهى دیگر، ارزشیابى تحصیلات است. هم قبل از این سفر، هم در طول زمان، افراد مکرر به بنده مراجعه میکردند و گلایه میکردند از اینکه طلبهها درسهاشان را خوب نمیخوانند و کتابها تمام نمیشود. میگفتند کتاب رسائل تمام نمیشود؛ کتاب مکاسب تمام نمیشود؛ عمیق خوانده نمیشود؛ اینها عیب است. اینکه گفته شده طلبهها رسائل یا مکاسب یا کفایه یا اصول مظفر را- ظاهراً کتاب اصول مظفر هم خوانده میشود- تمام نمیکنند، خیلى عیب است. مثلًا اگر چنانچه طلبه بحث «حجیت خبر واحد» را اینجا نخواند، دیگر کى میخواهد بخواند؟ بعد میخواهد برود درس خارج، در حالى که این را نخوانده. درس خارج اصلًا طلبه را اشباع نمیکند، مادامى که اینها را نخوانده باشد. طلبه باید اینها را خوانده باشد تا بتواند از درس خارج استفاده کند. این مسئله را باید یک جورى حل کرد. مادامى که همین کتابها وجود دارد، باید آنها را بخوانند. یک وقت هست که یک دست قدرتمندِ توانائى میتواند بنشیند یک رسائل جدید، یک مکاسب جدید را با همان امتیازات و بدون آن عیوب تهیه کند- که البته هدف این است، ایده آل این است- اما تا مادامى که آن نشده، همین کتابهائى را که فعلًا موجود است، بایستى طلبهها خوب بخوانند.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
شرط اول، درس خواندن و خوب خواندن است. من از قبل از پیروزى انقلاب، به رفقاى طلابمان مىگفتم: بىمایه فطیر است. باید مایه داشته باشید، باید درس بخوانید. آن عالم مبارزى که ذخیرهى قابل توجهى به دست آورده است، مىتواند مفید باشد. امام بزرگوار ما که توانست با آن دست قدرتمند خود، دنیایى را متحول کند، این حرکت عظیم را به برکت علم انجام داد. اگر امام (ره) عالم نبود، نمىشد. کار امام که شوخى نبود. بعد از صدر اسلام، اصلًا با هیچ حرکت دیگرى قابل مقایسه نیست. چه کسى دیگر چنین حرکت عظیمى را انجام داده است؟ اگر این ابعاد را بخواهیم بیان کنیم، خودش یک ساعت طول مىکشد. امام، این حرکت عظیم را به برکت علم انجام داد.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
نکتهى دوم که بنده را خیلى خوشحال مىکند، این مسألهى سطح درسى است که فرمودند وضع درسى و اینها خوب است. این خیلى خوشحال کننده است. بعضى شکایتها و نالهها هست از اینکه مثلًا طلبهها درست یا عمیق درس نمىخوانند. من تصوّر مىکنم دروس سطح و اینها خوب انجام مىگیرد و در درس خارج، اساتید خیلى خوبى در قم هستند. منتها چون وقتى طلبه به درست خارج آمد و هرکسى حدود هفت، هشت، ده سال درس رفت، احساس استغناء به او دست مىدهد و فکر مىکند که احتیاج ندارد و چون براى مسألهى اجازهى اجتهاد- که زمانى خیلى رایج و خیلى مهم بود و امروز تقریباً فراموش شده است- پاى امتحان به میان نمىآید که ببینند این آقایى که ده سال درس خارج رفته است، چه دارد و محصول او از این ده سال درس خواندن چیست، لذا اگر بتوانیم تدبیرى بیندیشیم که دورهى این درسهاى خارج از لحاظ عمر و قوام، به صورتى باشد که اگر کسى واقعاً پنج، شش سال به درس خارج رفت، آدم بتواند مطمئن باشد که او راه افتاده و حسابى آمادهى رشد و ترقّى است، خوب است. حالا اینکه مىگویند- بعضى از درسها رقیق است مثلًا یا پایههاى خیلى بالایى ندارد؛ اگر روى این مسأله مقدارى فکر و تأمّل شود، خیلى خوب است. این هم نکتهى دیگر.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
مطلب دیگرى که در این فهرست واجبات قرار مىگیرد، کامل کردن برنامهى درسى حوزه است و از جمله آنچه که بهنظرم بسیار لازم مىآید، تاریخ است. هیچ لزومى ندارد که تاریخ را درس بدهیم؛ مىتوان تاریخ را به عنوان کارهاى فوق برنامهى طلاب گذاشت؛ منتها از آنها امتحان کرد و در پیشرفتهاى حوزهاىِ آنها دخالت داد. طلّاب باید با تاریخ و عمدتاً تاریخ صدر اسلام آشنا باشند. این بسیار مهم است. تاریخ تحلیلىِ دهسالهى زندگى پیغمبر، از جمله بخشهاى بسیار روشنگر براى همهى ذهنهاست. تاریخ مشروطیت، از دورهى مشروطه تا امروز و امثال اینها هم مهم است. البته بخشها و مقاطع دیگرى هم از تاریخ هست که مهم است و من نمىخواهم وارد جزئیّات شوم.
همینطور حدیث. در برنامهى کارى طلّاب باید حدیث وارد شود. طلّاب بایستى با حدیث آشنا شوند؛ باید با «کافى» آشنا شوند؛ با کتابهاى حدیثىِ مشخّصى آشنا شوند. خواندن کلمات ائمّه براى ما لازم است. به برکت مطالعه ى کلمات ائمهى هدى علیهمالسّلام و نیز نهجالبلاغه، بسیارى از فکرهاى عالى در ذهنها مىجوشد.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
اوّل اینکه درس خواندن را جدّى بگیرید عزیزان! نگویید چون این برنامه فلان عیب را دارد، پس برنامه هیچ؛ نه. تا برنامه تغییر نکرده است، همین برنامهاى که وجود دارد، باید با جدیّت دنبال شود. باید درس بخوانید. تا قبل از اتمام دورهى سطح، توصیهى من این است: طلّابى که مشغول به سطوح هستند، تا قبل از آنکه از سطح خارج شوند، به هیچ کار دیگر غیر از درس نپردازند. درس بسیار جدّى است؛ درس بسیار مهم است؛ علم و سواد پایهى اصلى است؛ بدون آن هیچ نقشى نمىتوانید ایفا کنید، یا درست نمىتوانید ایفا کنید. نقشآفرینى غلط، از نقشآفرین نبودن به مراتب خسارت بارتر است.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
البته اگر درس نخوانیم، فایدهاى ندارد. این حرف را هم براى این نمىگویم که حالا اگر طلبهاى مشغول درس خواندن است، فورى رسائل و مکاسب را کنار بگذارد و برود کتاب فارسى بخواند تا در این زمینه چیزى بیاموزد. نه، بىمایه فطیر است و بدون تسلّط بر مبانى فکرى و فقهى و فلسفى، این کار عملى نخواهد بود؛ اگرچه تحکیم آنها هم در ذهن کافى نیست و چیزهاى دیگرى نیز لازم است.
البته من به بزرگان جسارت نمىکنم- همه از بنده بهتر مىدانند و انشاءاللّه بهتر عمل مىکنند- به شما طلّاب جوان که مثل فرزندان من هستید، عرض مىکنم: عزیزان من! سعى کنید با معارف زمان آشنا شوید؛ معارفى که در مسائل دینى داراى تأثیر است. این هم جز با مطالعه و فکر کردن و خواندن و فراگرفتن، عملى نیست؛ از اهلش باید فراگرفت؛ بعد که انسان این را فراهم کرد، آنگاه بایستى دامن همّت به کمر بزند و به میدان بیاید
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
باید بهطور جدى درس بخوانید- همان توصیهاى که من همیشه به جوانهاى طلبه مىکنم- علومى را که امروز در اختیار حوزههاى علمیه است، فرابگیرید و از بن دندان خودتان را به سطح تحقیق برسانید. انسان با سرهمبندى، محقق نمىشود. با برف انبار کردن، انسان فقیه و فیلسوف نمىشود. باید محکم، خشت خشت این پایه را روى هم بچینید و بروید تا به آن اوج برسید
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
معنویت و اخلاق، هویت اصلى حوزه است؛ درس اخلاق براى حوزه لازم است، درس تفسیر براى حوزه لازم است. حوزهى مشهد درس تفسیر ندارد. حالا شنیدم بعضى از فضلاى جوان، جلسات غیرطلبگى براى تفسیر دارند؛ اما خود حوزه احتیاج دارد به درس تفسیر. به نظر من بزرگانى هستند که میتوانند کمک کنند.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
در حوزههاى علمیهى ما جاى درس اخلاق و تهذیب انصافاً خالى است و کسانى بایستى بیایند به ما تعلیم اخلاق بدهند؛ ما را نصیحت کنند. خودمان هم بایستى واعظ نفس خودمان باشیم؛ خودمان را نصیحت کنیم. اگر این هم حاصل بشود، آنوقت توجه مردم خیلى بیشتر خواهد شد؛ علاقهمندى آنها بیشتر خواهد شد؛ اعتمادشان به روحانیت بیشتر خواهد شد. امروز دین و نظام جمهورى اسلامى به این نیاز دارد.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
من مىبینم بعضى از آقایان مراجع، بعضى از آقایان فضلا، بعضى از افرادى که صاحب نظر هستند، راجع به این که طلاب عمق درسى و علمى پیدا نمىکنند؛ نگرانند- که الآن هم آقایان فرمودند- من هم این را قبول دارم؛ مىدانم؛ در یک جاهائى اینطور است؛ عللش هم تقریباً روشن است. خوب، به این نکته در حوزه توجه کردهاند. حالا چقدر بتوانیم این عیب را برطرف کنیم، خودش بحث دیگرى است.
یا حق
- ۹۳/۰۱/۱۱
بدرود..................
راستی یادت نره به منم سر بزنیا
(پارکور گروه هکاتوم پولیس )