نکات مهم آیت الله جوادی آملی در جمع هیات مدیره مجمع عالی حکمت/ 21 آذر 88
بسم الله الرحمن الرحیم
مهمترین نکات آیت الله جوادی آملی در جمع هیئت مدیره مجمع عالی حکمت 21 آذر 88 را در ادامه مشاهده میکنید. متن کامل این سخنان در پایگاه مجمع عالی حکمت اسلامی موجود است.
---------------------------------------------------------------------------------------
* شما میبینید اَبان بن تغلب ـ اینطوری که نجاشی نقل میکند ـ وقتی خدمت امام صادق(ع) می رسید حضرت فرمود که بالش برای آقا حاضر کنید «القیت له وساده» این امام زمان است که برای شاگردش می فرماید: بالش برای آقا بیاورید ، یقیناً مراجع ما بهتر از او بلدند ، مگر او چقدر دقتهای عقلیه داشته است؟ او فرمایش حضرت را یاد میگرفته و برای مردم میگفته است یعنی آیا تحقیقات شیخ انصاری یا تحقیقات مرحوم شیخ اسدالله یا تحقیقات مرحوم آقا سید محمد کاظم و یا تحقیقات مرحوم آخوند را داشت ؟ این که نبود . گاهی میگوییم حیف این هنر نیست که شما روی فرش ماشینی یا روی حصیر پیاده کردهاید اینها علوم اعتباری است بیایید اینها را در معارف پیاده کنید.
* ما باید برنامههایمان را برابر با فیض الهی تنظیم بکنیم نه برابر با استعداد و خواستههایمان که آن فیض دو تا کار میکند یعنی هم استعداد ما را شکوفا میکند و هم خواستههای ما را برتر میکند. آن یکی فیـضـش گـدا آرد پـدیــد و آن دگربخشد گدایان را مزید اگر ما برنامههایمان را برابر فیض الهی تنظیم بکنیم افرادی که از همین حوزهها در عصر خود ما برخاستهاند الگوی ما میشوند ، سه تا طلبه با امکانات کم از سن سی سالگی شروع کردند یکی المیزان ،یکی مستمسک و دیگری الغدیر نوشت ، اینجور نبود که اینها موجودات آسمانی باشند بلکه سه تا طلبه عادی بودند ،پس میشود این کار را کرد.
* ما اگر به دنبال زید و عمرو و به دنبال این گفت و آن گفت و یا این روزنامه را تا آخر بخوانیم و آن تلویزیون را تا آخر گوش بدهیم ، جایی نمیرسیم ما باید در متن سیاست باشیم و خطوط کلی آن هم مشخص است.
* مستمسک واقعاً کتاب عمیق فقهی است یعنی بر خلاف تقریراتی که دیگران نوشتهاند حقاً مستمسک قابل اعتماد عمیق فقهی است
* مطلب دیگر اینکه اساس کارها عقل است وحوزه را هم در حقیقت عقل دارد اداره میکند منتها این عقل مرسل است نه مسند توضیح این مطلب این است که حوزة ما حوزة فقه و اصول است. تعارف بردار نیست علم رسمی علم الفقه و الاصول است، فقه هم به اصول تکیه دارد . حالا ما یک سیری در اصول بکنیم ببینیم که رهبری اصول را عقل به عهده دارد یا نقل ؟ از اول تا آخر کفایه و سایر کتابها یکی دو تا آیه هست برای رد کردن چون همه محققین میگویند دلیل حجیت خبر واحد نه آیه نَفْر هست نه آیه نبأ ،یعنی اینطور نیست که حالا حجیت خبر واحد بر قرآن تکیه کند. حجیت مسئله تقلید هم اینجوری نیست که ما یک آیه داشته باشیم ، آن روایت امام حسن عسگری(ع) را که به عنوان تأیید ذکر میکنند ضعیف است که «وللعوام ان یقلدوه» وگرنه بنای عقلا بر این است که هر جاهلی به متخصص مراجعه میکند شارع هم این را امضاء کرده است. پس اول تا آخر اصول یک آیه نیست که مطلب اصولی به آن تکیه کند. آیه« ماکنّا معذبّین» هم مسبوق به حکم عقلی است که برائت عقلی هم کافی است «رفع ما لا یعلمون» هم کافی است با اینکه خیلی از محققین میگویند این دلیل برائت نیست، در «ماکنّا معذبّین حتی نبعث رسولاً» قبح عقاب بلا بیان کافی است ، «رفع ما یعلمون» کافی است ، پس بنابراین اصول یک علمی نیست که به قرآن تکیه کند اما تأمین کننده اصول، عقل است از اول تا آخر مباحث الفاظ و ترادف اینها که تحلیلهای عقلی است ، یا در زبان شناسی اشتقاق بساطت و ترکیب مشتق که بخشی از منطق است و به فلسفه راه پیدا کرده است. وارد بحث مقدمه واجب هم با آن گستردگیاش میشوند همهاش عقل تأمین میکند که مولا اگر روزی چیزی را خواست متوقف بود بر یک مقدمهای. مقدمه باید انجام شود، امری اگر دلالت بر وجوب دارد آیه و روایت نیست، نهی اگر حرمت دارد آیه و روایتی نیست و بنای عقلا و فهم مردم این است ، شارع هم اینگونه حرف زده است. مطلق را باید بر مقید حمل کرد ، عام را بر خاص حمل کرد کلّش با فضای بنای عقلا اداره میشود و گرنه همینجور بگوییم یک آیهای و روایتی داریم که «یا ایها الذین امنوا» مطلق را بر باید حمل کنید عام را بر خاص حمل کنید که نیست که این ادبیات محاورهای است و شارع هم با محاورات ادبی با مردم دارد حرف میزند و بنای مردم در مسائل حقوقی این است که مطلق را بر مقید و عام را بر خاص حمل میکند مجمل و مبین هم این چنین است مفهوم داشتن هم اینچنین است. پس اول تا آخر کفایه به همین تحلیلات عقلی وابسته است که عقل میگوید بنای عقلا این است. یک؛ شارع هم همین را دید دو؛ و این را رد نکرد سه؛ لذا میشود حجت. بنابراین رهبری این فن شریف اصول را عقل به عهده دارد منتها عقل رها است عقل مرسل عقلی است که یک جایی قضیه و حکم دارد و این حکمش هم نظری است، بدیهی نیست که باید به بدیهی ختم شود. آن علمی که قضایای نظری عقل را به بدیهی ختم میکند همین فلسفه و منطق است تا قضایای پیچیده عقل به آن قضایای ابتدایی و بدیهی نرسد که حجیت ندارد. پس بنابراین فلسفه و منطق است که میتواند مرسلات اصول را مسند کند و به آن بها بدهد.
* مطلب دیگر اینکه در عبادات خیلی عقل دخیل نیست اما در معاملات چون عبارات کم است عقل دخیل می باشد. در واقع این فقها که حشرشان با انبیاء است خیلی دقت کردهاند، مسئله اجازه کاشف یا ناقل است ، کشف حقیقی یا حکمی است، شرط متأخر یعنی چه؟ این مباحث نه تنها برای مرحوم شیخ محمد حسین که صبغه عقلی دارد می باشد بلکه غالب بزرگان فقهی ما دقیقانه بحث کردند. گاهی انسان وقتی اسفار را مطالعه میکند میبیند آن طوری که باید جان بکند تا اسفار را بفهمد یا باید جان بکند تا جواهر ، مکاسب و تقریرات آقایان را بفهمد نیست، یعنی بنای عقل، علمی سنگین است منتها این نقاشی مهم روی فرش ماشینی است این باید روی فرش پرنیان باشد یعنی این دقتها باید روی مسائل فلسفی و جهان بینی و اصول اعتقادی باشد نه علوم اعتباری . خوب بنای عقلا و فهم عرف همین است مگر چقدر عرف این مایهها را میخواهد؟ شما میبینید اَبان بن تغلب ـ اینطوری که نجاشی نقل میکند ـ وقتی خدمت امام صادق(ع) می رسید حضرت فرمود که بالش برای آقا حاضر کنید «القیت له وساده» این امام زمان است که برای شاگردش می فرماید: بالش برای آقا بیاورید ، یقیناً مراجع ما بهتر از او بلدند ، مگر او چقدر دقتهای عقلیه داشته است؟ او فرمایش حضرت را یاد میگرفته و برای مردم میگفته است یعنی آیا تحقیقات شیخ انصاری یا تحقیقات مرحوم شیخ اسدالله یا تحقیقات مرحوم آقا سید محمد کاظم و یا تحقیقات مرحوم آخوند را داشت ؟ این که نبود . گاهی میگوییم حیف این هنر نیست که شما روی فرش ماشینی یا روی حصیر پیاده کردهاید اینها علوم اعتباری است بیایید اینها را در معارف پیاده کنید.
* مطلب بعدی این است که آخوند صاحب کفایه گرچه تعلیقاتشان در مکاسب خیلی کم است اما هر جا حرف زد هم آقای نایینی و هم آقای شیخ محمد حسین را آرام کرد تا به متأخرین رسید تا برسد به آقای خویی. غالب شاگردانشان جزو مراجع ممتاز جهانی شدهاند یعنی وقتی میگفتند مرحوم سید ابوالحسن مرجع جهانی است واقعاً مرجع جهانی بود .
* این سید گفته بود که ما بچههایمان را همینکه به زبان آمدند وقتی بگوییم خدا یکی امام دوازده تا و اینها بعد از اینکه اینها را گفتیم ، نام مبارک آقا سید ابوالحسن یادشان میدهیم .گفتیم چطور؟ گفت آذربایجان را آقا سید ابوالحسن آزاد کرد. گفت : بعد از اینکه متفقین وارد ایران شدند و ایران ارباً اِربا شد و رضاشاه از آن طرف فرار کرد و بعد یک مجلسی ظاهری تشکیل دادند با اعتبارنامه پیشهوری در مجلس مخالفت شد پیشهوری را از مجلس بیرون کردند این آمد تبریز و غائله تودهها را در تبریز و غلام یحیی آن را در اردبیل تشکیل داد، ما در اسارت این حزب توده بودیم آذربایجان کلاً در اسارت بود، مرحوم علامه میفرمود به اینکه «لم یکن لنا سماءٌ تظلّنا ولا ارضٌ تقلنا» نه آسمانی داشتیم که زیرش باشیم نه زمینی داشتیم که رویش باشیم. شما در مصاحبه آقای سید عبدالباقی دیدید که ما تمام آن تشکیلات را گذاشتیم نمیگذاشتند ما اثاث را برداریم بیاییم ، مرحوم علامه فرمود به اینکه این خانهای که الآن اینجا داریم مرغدانی ما در تبریز بیش از این بود . مگر پیشهوری میگذاشت کسی مذهب داشته باشد یا غلام یحیی میگذاشت ، آذربایجان زیر سلطة این تودهایها بود، رادیو وقتی اعلام کرد سال 55 که آقا سید ابوالحسن مرجع شیعیان رحلت کرده است این هیئات مذهبی تبریزی راه افتاد مأمورین پیشهوری این مغازهها را باز میکردند اینها میبستند همان روز پیشهوری از تبریز فرار کرد رفت شوروی ، سربازان دولت هنوز در زنجان بودند که آذربایجان آزاد شد این مرجعیت است ، این دین مردم است.
* مرحوم آخوند که اینقدر قدرت علمی دارد چون جبر و تفویض و اختیار را رویش کار نکرده است در همان قدم اول فرمود قلم اینجا رسید سربشکست، خوب اگر این بزرگوار چند سال همینطور که برای اصول زحمت میکشید و شاگردان خاصی هم تربیت میکرد برای جبر و تفویض که این نصوص اصح سنداً اقوی و امتن است از «لا تنقض الیقین بالشک» روی این اگر کار میشد دیگر نمیگفت قلم اینجا سر بشکست.
* خیلیها هستند که ما نسبت به آنها احساس عقب ماندگی میکنیم حرکت میکنیم اما با سکون همراه است الآن برای ورزش کردن یک وسیلهای هست که پاها را حرکت میدهند این حرکت میکند ولی شبیه سکون است حقیقتاً سکون است برای اینکه جایی را نمیبینید. کسی که سه دور، پنج دور هی بدایه نهایه بگوید یا هی فلان کتاب بگوید این حرکتش شبیه به سکون است شبیه همینهایی که پا میزنند روی همان دستگاه، این که حرکت نیست بنابراین اینقدر علم فراوان است از همین کنفرانسها و همایشها و بزرگداشت ها سوال بر میخیزد سؤال را به این مجمع میدهند از اینها پاسخ میگیرند.
* سفارش همیشگی ما که ادب، ادب، ادب می باشد، مبادا در قلم، مبادا در گفتار حرفی آدم بزند که خدای نکرده مقام کسی، نقل کسی، علم کسی خدشه دار بشود، آن راه نیست ؛ خدا غریق رحمت کند مرحوم علامه طباطبایی را میگویند چقدر این کتاب قرآن شیرین است برخیها خواستند این کعصفٍ مأکول را طور دیگر معنی کنند گفت نه این با ادب قرآن سازگار نیست گفتند عصف یعنی گاهی که مثلاً کاه خورده جسارت او را آوردیم این معنی عصف نیست این با ادب قرآن سازگار نیست قرآن اینجور حرف نمی زند این خیلی است اگر هم یک عدهای گفتند«اولئک کالانعام» این تحقیق است نه تحقیر میگوید اگر چشم داشته باشید میبینید در جریان قّل الحجیج و کثر الضجیج پرده کنار رفت و دیدند .
* آن آقای بزرگوار آمده است صحیح کافی بنویسد این هشت جلد را لخت کرده است شده سه جلد، کافی در بین کتب، در بین کتب اربع، امتن کتب هست دیگر در یک مسئلهای ده تا روایت بود که هشتای آن مربوط به موجودات و اینها بود و اینها را همه را آب بست و ریخت دور این هشت جلد را کرد سه جلد , خوب یک کسی باید باشد بگوید و او را سر جایش بنشاند بگوید راهی که کلینی طی کرده غیر از راهی است که شما طی میکنید معیار وثاقت چیزی دیگر است آنکه جان کنده بیست سال در دهلیز خانه در بغداد او معیار را جور دیگر میداند او قریب العهد بود شما حالا نمیشناسید بگویید من نمیشناسم.
یا حق
با مطلب(خطاهای ذهنی تفکیکیان1) در خدمتیم.
ما را از نظراتتان محروم نفرمایید.
التماس دعا