وحدت تشکیکی وجود و اقوال مختلف پیرامون آن
قل هو الله أحد ؛ الله الصّمد ؛ لم یلد و لم یولد ؛ ولم یکن له کفوا أحد
مقدمه: تشکیک در وجود، یعنی اینکه وجود در عین اینکه «واحد» است، دارای مراتب است؛ از ضعیفترین مرتبه شروع میشود و همینطور ادامه می یابد تا به شدیدترین مرتبه میرسد.
حال در رابطه با تشکیک در وجود، و اینکه این تشکیک حقیقتا به چه تعلق گرفته، سه قول وجود دارد:قول مشّائین: تشکیک عامی
عده ای از مشّائین قائل شدند به اینکه مفهوم وجود نسبت به وجودات خارجی، مشترک معنوی است(نه مشترک لفظی) و این «مفهوم مشترک» است که نسبت به وجودات مختلف، تشکیک دارد؛ و خود موجودات مختلف، حقیقت واحد تشکیکی ندارند بلکه موجودات مختلف بتمام الذات با هم متباینند.مثال: در خارج نورهای متباینی داریم، مثل نور شمع؛ نور لامپ و نور خورشید. ولی مفهومی که از این نورهای متباین میفهمیم، مفهوم واحدی است، و در عین حال که این مفهوم واحد است، تشکیک دارد؛ یعنی «مفهوم نور»، نسبت به لامپ از شدت بیشتری برخوردار است تا نسبت به شمع، و همچنین «مفهوم نور»، نسبت به خورشید از شدت بیشتری برخوردار است تا نسبت به لامپ.
قول صدرالمتألّهین ملاصدرا و فلاسفه: تشکیک خاصی
این دسته از حکماء قائل شدند که علاوه بر اینکه مفهوم وجود، مشترک معنوی است، از آنجایی که وجود، أصالت و بساطت هم دارد، ما در "خارج" نیز یک وجود بیشتر نداریم؛ أنّ الوجود لا ثانی له(وجود، دومی ندارد).
بعبارت دیگر: ما در خارج فقط یک حقیقت داریم و آن وجود است(وحدت وجود)، و کثرت هایی که در خارج مشاهده میشود مربوط به مراتب همین وجود واحد است، نه اینکه موجودات مختلف و متباینی داشته باشیم. این وجود واحد، مراتب کثیری دارد که از ضعیف ترین مرتبه(ماده اولی) شروع شده و به قویترین مرتبه(واجب الوجود) میرسد. لذا وجود، هم کثیر است به اعتبار مراتبش، و هم واحد است به اعتبار حقیقت واحد وجود؛ به عبارت دیگر: ما به الاشتراک وجودهای مختلف، وجود است و ما به الامتیاز وجودهای مختلف نیز وجود است، پس ما غیر از وجود چیزی نداریم؛ از این تعبیر میشودبه: وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت.
مثال: در خارج نورهای مختلفی را مشاهده میکنیم، مثل نور شمع و لامپ و خورشید. ولی این اختلاف و کثرت باعث نمیشود که چند حقیقت گوناگون از نور داشته باشیم، بلکه حقیقت همه نورهای خارجی، «نور بودن» است، منتها این نورها تشکیکی است، یعنی از مراتب ضعیف مثل نور شمع شروع میشود و به مراتب قوی مثل نور خورشید ادامه می یابد. بنابراین فقط یک حقیقت «نور بودن» داریم، و نورهای مختلفی که در خارج مشاهده میکنیم، مراتبی از همین حقیقت واحد است؛ که از آن تعبیر میشود به: وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت.
قول ابن عربی و عرفا: وحدت شخصیّه وجود
قول عرفا، یک پله بالاتر از قول فلاسفه است، به این معنی که فلاسفه میگویند وجود، واحد است(وحدت وجود) و خود این وجود، دارای تشکیک و مراتب است، ولی عرفا میگویند وجود، واحد است ولی تشکیک، مربوط به خود وجود نیست، بلکه مربوط به مظاهر و مجالی آن است.
مثال: اگر یک دریا را در نظر بگیریم، این دریا، واحد است، ولی در عین حال موجهای مختلف و کثیری دارد. این موجهای گوناگون، همان مراتب دریاست. بنابراین در دریا، مراتب گوناگونش مربوط به خود دریا نیست، بلکه مربوط به موجهای آن(مظاهر و مجالی) است.
*نکته: حقیقت وجود، هیچ همتایی ندارد، لذا تمام مثالهایی که عرضه شد، از باب تشبیه معقول به محسوس و تقریب به ذهن است؛ لذا این مثالها گرچه وجوه تشابهی با حقیقت وجود دارد، لکن وجوه افتراق بیشتری دارند و لذا مثالهای ناقصی هستند؛ و به فرموده شاعر: خاک بر فرق من و تمثیل من.
اما این مثالها باید بعنوان نردبانی باشد که انسان را به حقیقت وحدت وجود میرسانند.
قال عزّوجلّ: وَتِلْکَ الأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلاَّ الْعَالِمُونَ :
یا حق