عارفانه

عارفانه

» ............ بسم الله الرحمن الرحیم ............ «
»................... لا اله الّا الله .................... «
» .................. لا اله الّا هو .................... «
» ................ إن الحکم الا لله .................. «
» ............. انا لله و انا الیه راجعون .............. «
» ............ ان الله هو الحق المبین ............. «
» ............. و هو معکم أینما کنتم .............. «
» ............ ما شاء الله لا قوّة الّا بالله ............ «
» ........... کل شیء هالک الّا وجهه ............ «
» ........... قل هو الله احد الله الصمد ............ «
» ........... الله نور السموات و الارض ............ «
» .......... کان الله بکلّ شیء محیطا ............. «
» ......... و ما تشاؤون إلا أَن یشاء الله ........... «
» ........ و نحن اقرب الیه من حبل الورید ......... «
» ....... و إن من شیء الا یسبّح بحمده ......... «
» ....... أنطقنا الله الذی أنطق کلّ شیء ......... «
» ...... لمن الملک الیوم لله الواحد القهار ........ «
» ..... و ما رمیت إذ رمیت و لکن الله رمی ........ «
» ..... هو الأوّل و الآخر و الظّاهر و الباطن ........ «
» .... واعلموا أنّ الله یحول بین المرء و قلبه ...... «
» ... و نحن اقرب الیه منکم و لکن لا تبصرون ..... «
» .. ما یکون من نجوی...الا هو معهم أینما کانوا .. «
» و لله المشرق والمغرب فأینما تولّوا فثم وجه الله «
»ولله یسجد من فی السماوات والارض طوعا وکرها
»کل من علیهافان ویبقی وجه ربک ذولجلال والاکرام
-:-:-:-:-:-:-:-:-
الهی؛ آهم جهنم سوز است
نوشتجاتی از رسوای غفلت: ر- ص

صبحست ساقیا قدحی پرشراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شودخراب
مارا ز جام باده گلگون خراب کن

الهی به جان خراباتیان
کزین تهمت هستی‌ام وارهان

هدف از این وبلاگ، اشتیاق نفوس مستعده به حقایق عرفانی و سیر و سلوک عملی و لقاء الله می باشد.
استفاده از مطالب وبلاگ با ذکر منبع بلا مانع است.
یا حق

بایگانی
آخرین نظرات دوستان
سایتها و وبلاگهای فلسفی و عرفانی
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث تحول در حوزه و خصوصا تحول و تغییر در کتب درسی از بحثهای مهمی است که رهبر معظم انقلاب همیشه به آن توجه داشته اند و در دیدارهای مختلف خود با طلاب، آن را مطرح کرده و شرح داده اند. اگر به معنی واقعی کلمه بفهمیم که با تحول در کتب درسی چه مقدار زیادی در وقت و عمر عزیز ما صرفه جویی می شود و همچنین در فهم بهتر و دقیقتر مطالب نافع خواهد بود، آنگاه اهمیت این بحث بیش از پیش برایمان آشکار میشود. گر چه سخنان رهبری در خصوص کتب رسمی حوزه (خصوصا ادبیات و فقه و اصول) است ولی باید این مساله را در تمام کتب و علوم پیگیری کنیم؛ مثلا اگر فیلسوفی بتواند کتب سخت و مغلق ابن سینا را بصورت قابل فهم و روان (مانند بدایه الحکمه و نهایه الحکمه) متحول کند و همچنین بعضی مباحث غیر ضروری را حذف نماید، خدمت بسیار بزرگی به عمر و وقت هزاران آموزنده ی فلسفه کرده است.
تمام سخنان رهبری که در ادامه، جمع آوری شده است و مطالعه خواهید کرد، در نرم افزار حوزه و روحانیت موجود است. بسیاری از این سخنان، تا بحال در جایی منتشر نشده و فقط در این سی دی موجود بوده است.
از آنجا که این مطالب و سخنان رهبری با فطرت انسان مطابق است، مطالعه آنها حتما برایتان لذت بخش خواهد بود. بنابراین توصیه بنده این است که حتما تمام سخنان ایشان را دقیق مطالعه کنید و روی آن تامل کنید، شاید موجب تحولی در نحوه علم آموزی شما گردد؛ لعل الله یحدث بعد ذلک امرا.


تمام سخنان مقام معظم رهبری درباره تحول در کتب  درسی حوزه

مسأله‏ ى کتابهاى درسى را باید جدّى گرفت. باید کتابهاى درسى تغییر کند. بناى بر تغییر هم باید بر صرفه‏جویى در وقت طلبه باشد. طلبه‏ى ما «مُغنى» را مى‏خواند؛ در حالى که همین مطالبى که در «مُغنى» است؛ مقدار لازمِ آن در کتاب کوچک‏تر دیگرى وجود دارد که به زبان خیلى خوبى نوشته شده و یک نفر نویسنده‏ى معاصر، آن را نوشته است. چه لزومى دارد که ما حرف «ابن هشام» را بخوانیم؟ این کار، چه خصوصیتى دارد؟ «مُغنى» درسِ خارجِ نحو است. مى‏بینید که استدلال مى‏کند آیا «واو» براى فلان معنا مى‏آید یا خیر. فلان‏کس گفته است مى‏آید، دلیلش این است. فلان‏کس هم پاسخ او را داده است. این، درسِ خارج است. مگر ما مى‏خواهیم خارجِ نحو بخوانیم؟ ما مى‏خواهیم بدانیم «واو» در چه معنایى استعمال مى‏شود. این نکته را در کتاب نوشته‏اند.

چرا ما بى‏خود، در «مُغنى» یا «مطوّل» این همه وقت تلف کنیم؟ آنچه را که باید در «مطوّل» یاد گرفت، در کتابى حدود یک دهم «مطوّل» هست. آن را بخوانید. چه لزومى دارد که ما کتاب «معالم» را بر اساس اوّلین کتاب اصولى بخوانیم که مثلًا متعلّق به چهار قرن پیش است؟ در حالى که کتاب «معالم»، علاوه بر اینکه مطلبش یک‏ مطلب اصولى است و بالاخره براى متعلّم جدید است، عبارات آن هم عبارات مشکلى است. چرا ما طلبه را به عبارت معطّل کنیم؟

امروز در دنیا تمرین مى‏کنند که مشکل‏ترین مطالب را به آسان‏ترین زبانها بیان و فرموله کنند. رمز مى‏گذارند تا با گفتن یک‏کلمه، مخاطب ده کلمه را بفهمد؛ اما ما بیاییم عبارتِ مشکلى را براى بیان مطلبى انتخاب کنیم. همین مطالبى را که مرحوم صاحب «معالم» به عبارتِ مشکل بیان کرده است، فرد دیگرى در کتاب اصولىِ دیگرى که از «معالم» کوچک‏تر و جدیدتر هم هست، چهار صد سال بعد از «معالم» نوشته و همه‏ى مطالب لازم «معالم» را به زبان ساده بیان کرده است. اینکه بهتر از آن است. چه استدلالى پشت سر این وجود دارد که ما کتابها را عوض نکنیم؟

باید لَجنه‏اى از فضلاى بزرگ حوزه‏ى علمیه بنشیند و یک دوره فقه- از طهارت تا دیات- به زبان ساده بنویسند که کار «شرح لُمعه» را بکند و کیفیت استدلال را نشان دهد. «شرح لمعه»، کتاب نسبتاً مشکلى است. ما چرا براى این عبارت، طلبه را معطّل کنیم؟ کتابهاى درسى دیگر نیز همین گونه‏اند. این کتابها که از آسمان نازل نشده است. یک روز هم کتابهاى درسى دیگرى بود. مگر «ریاض» کتاب بدى است؟ مى‏گویند کتاب «مکاسبِ» شیخ، کتاب خیلى خوبى است. البته که کتاب خوبى است؛ ولى مگر «ریاض» کتاب بدى است؟ یک روز در حوزه‏هاى علمیه، «ریاض» مى‏خواندند که البته زمان ما نبود؛ بلکه زمانِ پدران ما بود. از جمله کتابهاى معمولى که طلبه‏ها در حوزه مى‏خواندند، دو جلد کتاب «ریاض» بود. آیا حالا هم ما «ریاض» بخوانیم؟ آن‏ها «قوانین» و «فصول» مى‏خواندند؛ اما حالا نمى‏خوانند و منسوخ شده است. این کار چه مانعى دارد؟

باید لجنه و هیئتى بنشینند و مباحثى که شما در «مکاسب» مى‏خواهید یاد بگیرید، در کتابى که خیلى هم به مشکلىِ «مکاسب» نباشد و آن مطالب و استدلالها را هم‏داشته باشد؛ بنویسند و آن کتاب در حوزه‏ها خوانده شود. ما مى‏خواهیم کارى صورت گیرد که طلبه وقتى به پاى درس خارج- که اوّلِ شروعِ کارِ جدّى است، و الّا بقیه مقدّمات درس خارج است- مى‏رسد، اگر استاد در درس خارج کلمه‏اى گفت و اشاره‏اى کرد، او گیج و گم نباشد. مسأله‏ى اصولى را بداند. کتاب اصول خوانده باشد. فقه بلد باشد. ذهنش با استدلالها آشنا باشد و مبناى «شیخ» و «آخوند» را بداند.

این، هدفِ طلبه‏اى است که سطوحِ مقدّماتى و عالیه را مى‏خواند. اگر بتواند همه‏ى این‏ها را در ظرف چهار سال بخواند، مگر عیب دارد؟ طلبه را از دیپلم بپذیریم، پنج سال درس مقدّمات و ادبیات و سطوح را بخواند و بعد وارد درسِ خارج شود و کار اصلى را شروع کند. ما اگر زمان را کوتاه کنیم، بعد در این مدّت چیزهاى دیگرى هم یاد خواهد گرفت.

الآن اگر بگوییم «طلبه زبان خارجى لازم دارد و امروز در دنیایى که این همه به هم وصل است، اگر کسى بخواهد به طور کامل مفید باشد، باید زبان خارجى بداند» مى‏گویند: طلبه وقت ندارد. راست هم مى‏گویند. واقعاً با این وضعیت، طلبه وقت ندارد؛ ولى اگر در وقت صرفه‏جویى کنیم، طلبه مى‏تواند به تعلیم زبان خارجى هم بپردازد.

بنابراین، تغییر جدّى در کتب درسى باید صورت گیرد؛ چون تحوّل از پایه باید شروع شود. در خودِ کتب درسى باید کار شود و در درس خارج فقه هم مباحث کاربُردى و مورد استفاده باید مطرح گردد. بعضى از مباحث- مخصوصاً در اصول و در فقه- وجود دارد که واقعاً مورد احتیاج نیست؛ ولى در اصول و فقه، این مباحث را مى‏خوانند. یک فقیه، در تمام طول بیست سال هم که استنباط کند، ممکن است یک‏بار حاجتش به بحثى، یا به مبناى معانى حروف، یا در حقیقت و مجاز و یا مبانى دیگر بیفتد. چه لزومى دارد ما این همه در مباحثِ غیر لازمِ اصولِ، معطّل شویم؟ در این زمینه، مرحوم شهید صدر (رضوان الله علیه) کار خوبى کرده‏اند. آن کارى که‏ ایشان در باب اصول کردند و آن پیشنهادى که در زمینه‏ى درس و تعلیم اصول دادند، پیشنهاد خوبى است.

 

 -.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

 

آخرین مسئله، مسأله‏ى کتابهاى درسى است. این کتابهاى درسى ما ابدى نیست که باید تا آخر گفت: «ثلاثة لیس لها نهایة؛ رسائلُ، مکاسبُ، کفایة». نه، یک روز رسائل نبود، یک روز مکاسب نبود، ملایى مثل شیخ درست شد. یک روز کفایه نبود، ملایى مثل آخوند درست شد. این‏چنین نیست که ما خیال کنیم تحصیل حتماً از طریق این کتابهاست؛ نه، نگاه کنیم، عیب این کتابها را پیدا کنیم و یک کتاب بى‏عیب در اختیار بگذاریم؛ ببینیم آیا این ترتب علمى درست است، یا درست نیست؛ اگر دیدیم درست نیست، شکل درستش را پیدا کنیم. هیئتهایى براى نوشتن کتاب، نوشتن مطالب جدید، فقه مقارن را در حوزه باب کردن، و خلاصه روشهاى نو را در کتابهاى درسى هم به کار گرفتن، باید اختصاص پیدا کند.

 

 -.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

 

کتابهاى درسى، یکى دیگر از مشکلات حوزه‏ى علمیه‏ى قم و حوزه‏هاى علمیه‏ى دیگر است. تا سخنى از کتابهاى درسى مى‏گوییم، مى‏گویند فلان عالم بزرگ هم همین کتابها را خواند؛ حالا آنهایى که انقلابى‏ترند، مى‏گویند امام هم همین درسها را خواند که امام شد! آیا امام چون همین درسها را خواند، امام شد؟! امام جوهر مخصوصى بود.

آنچه که شما در عظمت امام پیدا مى‏کنید، ناشى از این نیست که این کتابهاى درسى را خواند. وانگهى، از زمانى که امام راحل (رضوان‏اللّه‏علیه) این کتابها را مى‏خواندند، تا حالایى که من و شما مى‏خواهیم این کتابها را بخوانیم، بین این دو مقطع، شصت سال، هفتاد سال فاصله شده است.

کتاب درسى جدید تولید کنید. چه اشکالى دارد که عده‏یى بنشینند کتاب درسى جدید تولید کنند؟ مى‏گویند ما شهید ثانى نمى‏شویم! خیلى خوب، شهید ثانى نمى‏شوید؛ اما بسیارى از فقهاى امروز ما از فقهاى گذشته واردترند. من نمى‏گویم رتبه‏ى علمى و استعدادشان بیشتر از آنهاست- شاید اگر در زمان آنها بودند، مثل آنها نمى‏توانستند باشند- اما بسیارى از آنها، سطح معرفت فقهیشان بالاتر از خیلى از فقهاى گذشته ى ماست؛ چرا نمى‏شود؟ کتاب اصول تولید کنید؛ کتاب فقه تولید کنید؛ براى مراتب مختلف تولید کنید؛ شکل درس را عوض کنید.

آن روز یکى از دوستان عزیز ما- که من واقعاً خیلى هم خاطرش را گرامى مى‏دارم- به من مى‏گفت که این‏طور نمى‏شود که در حوزه جنس پلاستیکى درست کرد؛ باید مطول و بعد معالم و بعد قوانین و بعد لمعه را با شروحش از اول تا آخر مطالعه کرد. من به او گفتم که نمى‏گویم جنس از پلاستیک درست کنید؛ بلکه مى‏گویم امروز در دنیا از جنسى که از آهن سخت‏تر است، صفحه‏یى نازکتر از کاغذ درست مى‏کنند؛ من مى‏گویم این را درست کنید.

نوآورى کنیم. مگر مى‏شود این همه مجموعه‏ى انسانىِ با این عظمت و با این همه استعداد، در کتاب درسى نوآورى نداشته باشد؟ این همه کارها را چه کسى باید بکند؟ این کارها را بایستى مدیریت حوزه بکند. البته کارهاى فردى انجام گرفته است؛ فرد مخلصى، مصلحى، دلسوزى، کتابى نوشته؛ کتابى تخلیص کرده؛ کتاب نویى آورده؛ درس‏ جدیدى گفته؛ مطلب تازه‏یى آورده؛ اما کار فردى به جایى نمى‏رسد؛ کار باید جمعى باشد؛ باید بر حوزه فرض بشود؛ باید مثل قالبى گذاشته شده باشد.

 

 -.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

 

حتّى در «اخلاق» هم این‏گونه است. یکى از اعلام حوزه (عَظم الله بقاءه)- که الآن در اینجا تشریف دارند- چند سال قبل از این، سفرى به انگلستان کرده بودند و در آنجا کتابخانه‏اى را دیده بودند. به من فرمودند: «یک طبقه از این کتابخانه، کتب اخلاقى بود که فرنگى‏ها در چند سالِ اخیر نوشته‏اند»! در آن چند سال، حوزه‏ى علمیه‏ى قم، چند کتاب اخلاق بیرون داده بود؟ یک هزارم آن؟ یک ده‏هزارم آن؟ گمانم هنوز هم کمتر از این مقدار است! این تازه اخلاق است که مى‏دانید غرب با اخلاق، چندان سر آشتى ندارد. البته کتب اخلاقى آن‏ها بیشتر، فلسفه‏ى اخلاق و ردّ اخلاق و بیان اخلاقِ غیر معنوى و اخلاق مادّى است. ما بعد از «معراج السعادة» و «جامع السعادات»، در حوزه‏هایمان، چه کتابى نوشتیم؟ البته بعدها در چند سال اخیر، چند کتاب اخلاق نوشته شده است؛ چیزى که بشود به عنوان یک کتاب علمى ارائه کرد.

 

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

 

من دیشب کتاب «مُغنى» را مثال زدم. کتابى در بین کتابهاى بنده بود؛ چون یکى از فرزندان من در تهران «مُغنى» مى‏خوانَد، به آن مناسبت یک دفعه آن را دیدم. ایشان «مُغنى» را باز کرد و مشغول خواندن بحثى شد. من دیدم واقعاً اینها اجتهاد است. واقعاً براى مجتهدین است؛ نحو است دیگر. «سکّاکى» این‏طور گفته و به آیه‏اى از قرآن استناد کرده؛ آن وقت دیگرى هم این را جواب داده است. لکن «یمکن ان یقال»، چه لزومى دارد؟ کتاب مذکور دمِ دستم بود، گفتم: ببین! همین مطلب را در ظرف دو سطر کاملًا بیان کرده و در یاد آدم هم مى‏ماند. ما «مُغنى» را خوانده‏ایم، درس هم داده‏ایم؛ امّا مطالبش یادمان نیست. خوب؛ چه فایده‏اى دارد که انسان مطلب «مُغنى» را فهرست‏وار حفظ کند؟ اصلًا مگر ما از «مُغنى» چه مى‏خواهیم؟ «مطوّل»، «سیوطى» و کتابهاى بعدى نیز همین‏طور است. «شرح لمعه» انصافاً کتاب بسیار خوب، امّا سختى است. من دیشب «شرح لمعه» را هم اسم آوردم. توقّع از «شرح لمعه» این است که وقتى طلبه‏اى مى‏خواهد وارد فقه شود، اجمالًا نوع استدلالهاى فقهى را از آن بفهمد. پس چه لزومى دارد که این قدر سخت باشد؟ «شرح لمعه» به نسبتِ کسى که مى‏خواهد آن را بفهمد، کتاب سختى است. ما باید کتاب ساده‏اى را در دوره‏ى فقه، با اشاره به استدلال، تدوین کنیم. چند نفر طلبه‏ى فاضل که بنشینند، در ظرف چند ماه مى‏توانند این کتاب را به وجود آورند.

تحصیل در حوزه باید طورى باشد که دوره‏ى ادبیّات و سطوح، در ظرف حداکثر پنج سال تمام شود و بعد طلبه پاى درس خارج بنشیند. وقتى پاى درس خارج نشست، نوبت اصول است. بالاخره در اصول گفته‏اند که در این مسأله، این مبانى وجود دارد. «شیخ» فهرست‏وار این را مى‏گوید. حال مثلًا کتاب «اصولِ» مرحوم «مظفّر» کتاب خوبى است؛ منهاى بعضى از جاهایش که چندان مبسوط و تفسیرى نیست و گویا ایشان هدفش فراموشش شده است. البته بعضى جاها هم بسیار به تفصیل وارد شده است. کتاب آقاى «سید على نقى حیدرى» هم در اصول استنباط، کتاب خوبى است. چه عیبى دارد که طلبه به جاى «معالم» از این کتابها استفاده کند؟ مگر طلبه از «معالم» چه مى‏خواهد؟ طلبه از «معالم» تحقیق که نمى‏خواهد. مى‏خواهد بفهمد این مبناى اصولى‏ چیست؟ قضیه‏ى حقیقت و مجاز چیست؟ مى‏خواهد ایده‏اى پیدا کند. خوب؛ این مسائل در آن‏جا به‏طور آسان بیان مى‏شود. غرضم این است که باید به این قضیه همتّ گماشت.

 

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

 

ببینید آقا! من آنچه در باب کتاب درسى به ذهنم مى‏رسد- جنابعالى هم حالا اشاره فرمودید؛ من هم در ذهنم بود که بگویم و حالا عرض مى‏کنم- این است که فرض بفرمایید، اولّى که طلبه وارد ادبیّات مى‏شود، جامع المقدّمات و سیوطى و مُغنى و مطّول را مى‏خواند- یعنى باید اینها را بخواند- اگر قرار باشد این مجموعه خوب خوانده شود و درست فهمیده شود، حداقل پنج تا شش سال طول مى‏کشد. البته در سابق، بیش از اینها- ده سال- طول مى‏کشید؛ به خصوص در مشهد ما مدّرسین معروفى در ادبیات بودند که این کتابها را در طول هفت، هشت سال مى‏گفتند. کسى که اینها را خوب مى‏خواند، چه مى‏شد؟ مجتهد در صرف و نحو عربى. یعنى اگر کسى اینها را خوب بخواند، صاحب نظر در صرف و نحو عربى خواهد شد؛ یعنى در آن استدلال است. فرض کنید که ایشان مى‏گوید: «لِمَ» در این معنا استعمال مى‏شود یا نمى‏شود؛ به این دلیل مى‏شود یا نمى‏شود. ابن هشام یک استدلال مفصّلى را در «مغنى» ذکر مى‏کند. بعد استدلال ضدّ آن را نقل مى‏کند؛ آن را رد مى‏کند و بعد از آن خودش اختیارى دارد آن را ذکر مى‏کند؛ درست مثل استدلالات فقهى و اصولى که ما داریم. فرض کنید کلام محققّ را ذکر مى‏کنیم؛ بعد «حاشیه‏ى» علّامه یا فخرالمحققّین را، بعد نظر شیخ را، بعد نظر استاد خودمان را. چنین چیزى در آن‏جا عمل مى‏شود. «مطّول» هم همین‏طور است. حتّى «سیوطى» هم با این‏که استدلال آنچنانى ندارد، امّا در واقع یک متن استدلالى است.

مقصود این است که آیا ما با خواندن سیوطى و مغنى و مطّول، مى‏خواهیم در ادبیّات مجتهد شویم؟ آیا ما چنین چیزى لازم داریم؟! آیا کسى که مى‏خواهد در علوم اسلامى تبحّر پیدا کند، لازم است که در صرف و نحو عربى مجتهد شود؟ بلا شک لازم نیست. ما الان کتابهایى داریم که به وسیله‏ى عربها هم نوشته شده است. ادباى برجسته‏ى عرب همین کتاب مغنى را در یک کتاب دویست، سیصد صفحه اىِ مختصرخلاصه کردند. یعنى فرض بفرمایید آنچه را که با استدلال در مطوّل در مورد «لو»، «ان»، «انّما»، «لِمَ» و امثال آن، مفصّل ذکر کرده بود؛ ایشان استدلال ذکر نکرده، بلکه فقط معانى را ذکر کرده‏اند. من بیشتر از این لازم ندارم؛ حتّى قطعاً همه ى آن را هم در موقع مراجعه به متون اسلامى- براى استنباط- احتیاج ندارم. انسان به بعضى از آنها احتیاج دارد؛ ولى بالاخره آدم باید آماده باشد.

«مغنى» دو سال طول مى‏کشید؛ ولى آن کتاب، سه ماه طول مى‏کشد. این قدر تفاوت است! یعنى کسى بخواهد آن کتاب را واقعاً بخواند، سه ماه طول مى‏کشد؛ چون هم مختصرتر، هم آسانتر است و هم همه‏ى آنچه را که شما براى استنباط و فهم موارد استعمالات این کلمات احتیاج دارید، آورده است. چه لزومى دارد که ما شعر فلان شاعر را به استشهاد بیاوریم؟ بعد کسى اشکال کرده که این کلمه دراین شعر به این معنا نیامده؛ بلکه به آن معناست و ادامه‏ى استدلال! ... این چیزها براى مجتهدشدن در صرف و نحو خوب است. ما که این را نمى‏خواهیم.

ببینید، مى‏خواهم این را عرض کنم که ما یک راه میان‏بُر کوتاهى داریم؛ این را رها کرده‏ایم و یک راه طولانى را طى مى‏کنیم! البته آن هم مقصدى دارد و براى خودش درست است؛ امّا براى ما لزومى ندارد و راه طولانى است. عین همین قضیه که در باب قواعد نحو در سیوطى آمده است، در باب معانى و بیان و بدیع هست که البته لازم است و طلبه باید بداند. بعضى خیال مى‏کنند مطوّل زاید است؛ نه. اگر مطوّل زاید باشد، آدم در فهم تعبیرات ادبى و کنایى دچار اشتباه مى‏شود؛ که در روایات ما و آیات شریفه‏ى قرآن، از این گونه تعبیرات پُراست.

بنبراین به نظر مى‏رسد که ما مى‏توانیم این زمانهاى طولانى را که وجود دارد، کم کنیم. مثلًا ادبیات عرب را در ظرف یک سال، یکسال و نیم بخوانند. واقعاً من پیش خودم مطالعه کردم؛ مى‏شود خواند.

مراد من تسهیل است، نه تلخیص. چون گاهى اوقات تلخیص، مساوى و برابر با تسهیل نیست. گاهى انسان مطلبى را تلخیص مى‏کند، مشکل مى‏شود. مثل این‏که کفایه، اصول را تلخیص کرده است! هیچ لزومى ندارد که فرض بفرمایید انسان جلد دوّم کفایه را عوض رسایل شیخ ملاحظه کند. همه جا تلخیص ملازم با سهولتِ دسترسى نیست. ما مى‏خواهیم طلبه از نحو و علوم ادبى، آنچه را که لازم دارد بگیرد، نه آنچه را که لازم ندارد. اگر ما بخواهیم براى اجتهاد در ادبیات عرب درسى درست کنیم، همین کتابها خیلى خوب است؛ کتاب ابن هشام، مطوّل و سیوطى را بخوانند؛ لیکن ما که نمى‏خواهیم مجتهد درست کنیم؛ ما مى‏خواهیم آن کسى که با متون عربى سرو کار دارد و مراجعه مى‏کند، بداند که معناى اینها چیست. به عنوان یک آدم فنّانِ عربى‏دان، بفهمد که این چیست؛ نه این‏که مجتهد در عربى باشد.

عین همین قضیه در متون بعدى است. جناب آقاى استادى؛ چیزى به ذهن من مى‏رسد که آن را به عنوان- به قول امروزیها- یک ایده مطرح مى‏کنم. به عنوان یک حرف و نظر، نه این‏که بخواهم حتماً این گونه عمل شود. به عنوان یک احتمال. ببینید! در واقع دوره ى سطح ما دو دوره است- همچنان که در برنامه‏هاى حوزه هم تقریباً به دو قسم تقسیم شده است- امّا به اعتقاد من، دو دوره ى ماهوى است که از لحاظ ماهیتّى با هم تفاوت دارد- یک دوره ى سطح با یک هدف، یک دوره‏ى خارج ابتدایى با هدف دیگر ما از دوره‏ى سطح چه مى‏خواهیم؟ چون طلبه‏ى متفقّهى که مى‏خواهد فقیه شود، تا وقتى که درس خارج نرود و با استدلال آشنا نشود از سطح، استفاده‏اى نمى‏کند و نمى‏تواند استنباط کند. پس سطح را چرا مى‏خوانیم؟ براى این، طلبه سطح را مى‏خواند که وقتى درس خارج مى‏رود، استاد مجبور نباشد هر مسأله را از اوّل براى او بگوید. رؤوس مطالب را بداند. وقتى که استاد به اجتماع امر و نهى اشاره مى کند، بداند که اجتماع امر و نهى یعنى چه. بداند اصالة البرائة یعنى چه؛ تا استاد در زمینه‏ى تحقیق آن مسأله، نظراتش را بیان کند و نخواهد از صفر شروع کند.

پس ما در دوره‏ى سطح فقط احتیاج داریم که یک دوره‏ى اصول و فقه را به صورت فقط آشنایى- که بداند این چیست- به طلبه یاد بدهند. لذاست که مثلًا در زمینه ى اصول فرمودید «اصول الاستنباط»، که بَد هم نیست، خوب است؛ یا همین اصول مرحوم صدر رضوان‏اللّه‏تعالى علیه خوب است- مثلًا آن حلقه‏ى اولى براى آشنایى- البته چون من خودم به اصول مظفر مراجعه‏اى نداشته‏ام، آقایان نقل کردند که در بعضى جاها خیلى مشکل است؛ بنابراین به درد این دوره نمى‏خورد. این دوره فقط براى آشنا شدن است. فرض بفرمایید طلبه مى‏خواهد بداند که اصلًا علم اصول یعنى چه؟ وقتى که راجع به مباحث الفاظ بحت مى‏کنند، مباحث الفاظ یعنى چه و این مباحث چیست؟ یا مباحث عقلیه و از این قبیل. توجّه کردید؟ مى‏خواهد اجمالًا از این اصطلاحات سر در بیاورد و اندکى راجع به آنها بداند.

در زمینه‏ى فقه هم طلبه احتیاج دارد که از طهارت تا دیات، یک دوره مسأله بداند؛ با اندکى اشاره به استدلال. یکى از آقایان- چندى پیش- به من مى گفتند که چطور است به جاى شرح لمعه، جامع المدارک آقاى خوانسارى را بگذاریم. البته بسیار کتاب خوبى است. فقط به نظر من مقدارى مفصّل است؛ نسبت به شرح لمعه مفصّل تر است. اجمالًا هر مطلبى را مطرح کرده‏اند و بدون این‏که در پیچ‏هاى استدلالى فقهى وارد شوند، لُبّ استدلالى که به نظر مبارک خودشان صحیح بوده، ذکر کرده‏اند و وارد رّد و ایراد و نقد و اشکال نشده‏اند در هر صورت، یا آن کتاب، یا کتابى از قبیل آن، یا حتّى خود شرح لمعه. به نظر من از کتابهایى که هیچ لازم نیست در باره‏اش‏ خیلى تلاش شود، شرح لمعه است. یک دوره فقه است که انسان از اوّل طهارت تا دیات را مى‏خواند و یاد مى‏گیرد. چیز خوبى است.

از سطح خارج شده و وارد مرحله‏ى درس خارج مى‏شویم. به نظر من کتاب مکاسبِ شیخ، کتاب خارج است. یعنى واقعاً مکاسب سطح نیست. اگر کسى بخواهد کتاب مکاسب شیخ را در بیع، خیارات و مکاسب محرمّه بفهمد، با خواندن عبارت نمى‏شود. طلبه ى امروز که مکاسب را مى‏خواند، فقط ظاهر عبارت را مى‏خواند؛ یعنى مى‏خواهد از متنى که وافى به مقصود سطح نیست، استفاده سطح کند؛ براى خاطر اینکه اوّلًا فقط مکاسب است؛ یعنى فقط قسمت معاملات است و عبادات را ندارد. ما براى درس سطح، احتیاج داریم همه‏ى فقه را بخوانیم. به علاوه، فقط مى‏خواهیم معرفتى پیدا کنیم؛ در صورتى که مکاسب یا رسائل، واقعاً درسِ خارج است.

یعنى مى‏توان این طور وارد شد که استاد، مکاسب را- که لُبّ مطالب معاملات در آن است- بیان کند؛ آن چنان که درس خارج را بیان مى‏کند. منتها خارج محدود؛ یعنى از حرفهاى شیخ خارج نشود. آنچه را که شیخ به عنوان بیان مطلب فرموده، بیان کند؛ چون اینها درس خارج شیخ بوده که خود ایشان نوشته‏اند و الّا اگر شیخ مى‏خواستند در منبر تدریس بنشینند، چیز دیگرى غیر از همین مطالب نمى‏گفتند. اینها درس خارج شیخ است؛ منتها مضبوط و ثبت شده است؛ لذا سطح آن هم بالاتر از اغلب حرفهایى است که بعد از شیخ در باب بیع گفته شده است. یعنى واقعاً گمان نمى کنم کسى تا الان، به اندازه‏ى مجموعه حرفهاى در باب معاملات که در مکاسب شیخ است، حرف زده باشد- که دراین سطح هم باشد- البته گاهى کسانى یکى دو حرف در گوشه و کنار دارند که از حرف شیخ بهتر و پیشرفته تر است. ما مى‏خواهیم این را یاد بگیریم.

خیلى خوب؛ این مى‏شود یک درس خارج که محدود است به حدود همان چیزهایى که شیخ رضوان اللّه علیه در کتاب مکاسب آورده‏اند. یعنى طلبه با خواندن‏ مکاسب- که البته آن وقت ممکن است خواندن این مکاسب دو سه سال طول بکشد و ایرادى هم ندارد- واقعاً خارج خوان مى‏شود؛ یعنى بعد از آن وقتى که به درس خارج استاد برود، آن استاد هیچ احتیاجى ندارد که در مسائل کوچک و کم اهمیّت وارد شود؛ بلکه استاد مباحث اساسى و تحقیقى را در درس خارج ذکر مى‏کند و طلبه در عرض چهار پنج سال- درس خارج رفتن- مجتهد قطعى خواهد شد.

به نظر من ما مى‏توانیم با این گونه کارها، راه اجتهاد را نزدیک کنیم. یعنى من پیش خودم فکر مى‏کردم که اگر ادبیات را کوتاه کنیم؛ سطح را به معناى واقعى خودش برگردانیم- که کوتاه خواهد شد؛ مثلًا دو سال- درس خارج را هم به خارجى که به حدود یک کتاب محدود است و خارجى که ما عداى آن است، تقسیم کنیم؛ براى این خارج اوّل هم دو سه سال زمان معیّن کنیم؛ طلبه در ظرف شش تا هفت سال، براى محقّقانه‏ترین و عمیقترین درسهاى خارجى که محققّین طراز اوّل حوزه خواهند گفت، آماده خواهد شد. بعداً وقتى که این طلبه به درس استادى برود و ببیند درس خارج او آبکى است و خیلى عمیق و تحقیقى نیست، آن استاد را راحت نمى‏گذارد! به نظر من به این ترتیب، سطح درسهاى خارج بالا خواهد رفت. یعنى طلبه‏اى که مکاسب را خوب خوانده است، وقتى به درس معاملات استاد برود، دیگر نمى‏نشیند که استاد حرفهاى تکرارى زیادى را بیان کند و مثلًا همان حرفهاى شیخ را به عنوان حرف جدید بیاورد و در معرض قرار دهد؛ نه. حرف تازه از او خواهد خواست؛ چون حرفهاى شیخ را دیده و مطالب مهمى را که ناظر به آنها بوده، همه را مطالعه کرده است. التفات کردید؟

من تصورّم این است که باید مسأله‏ى کتابهاى درسى را در حوزه خیلى جدّى گرفت. کتاب درسى و شیوه ى تعلیم و تعلّم و برنامه ریزى درسى را باید خیلى مهمّ دانست. البته جناب آقاى استادى در مدیریّت حوزه، یک بخش را هم براى همین مسأله‏ى طرح و برنامه قرار داده‏اند. اگر همان بخش را تقویت کنند و کارى کنند که واقعاً به طور جدّى وارد میدان شود واین کارها را انجام دهد، به نظر من به این ترتیب، بخش عمده‏اى از این کار، حل خواهد شد؛ یعنى از این طریق- یعنى حل مسأله‏ى تدریس- کار رسیدن حوزه به آن نقطه‏اى که بتواند به همه‏ى نیازهاى جهان اسلام و کشور پاسخ بدهد، درست خواهد شد.

 

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

 

مسئله‏ى کتابهاى درسى را که آقایان مطرح کردند، کاملًا درست است. بنده در قم- در یکى از سفرها، حالا درست یادم نیست که کِى بود. یکى از آقایان گفتند ده سال است؛ من نمى‏دانم. من خیال مى‏کردم سه چهار سال است- در جلسه‏ى فضلا بحث‏ کتاب درسى و تغییرات کتاب درسى را مطرح کردیم، بلافاصله بازخوردش به من رسید؛ مخالفتها!- که البته این مخالفتها از طرف من نادانسته هم نبود، مى‏دانستم عده‏اى مخالف مى‏کنند با این قضیه- تغییر کتاب درسى لازم است، حتماً هم باید تغییر پیدا کند؛ در این هیچ شکى نیست. استدلالى که یکى از برادران ما اینجا ذکر کردند، من یادداشت کردم؛ استدلال بسیار متینى است که اگر قرار بود ما کتاب درسى را عوض نکنیم، باید همان «معالم» را مى‏خواندیم، دیگر «قوانین» چرا نوشته شد؟ «رسائل» چرا نوشته شد؟ «فصول» چرا نوشته شد؟ «کفایه» چرا نوشته شد؟ خوب، این درست است؛ الآن هم همین است. الآن هم بایستى حتماً کتاب درسى تغییر کند؛ بایستى کارى کرد که همّ طلبه، فهمیدن مطلب باشد، نه فهمیدن عبارت. هیچ هنرى نیست در اینکه ما عبارت را جورى مغلق بگیریم، یا اگر تعمداً هم مغلق نگیریم، بى‏مبالاتى کنیم که عبارت بشود مغلق، تا طلبه مبالغى وقتش صرف این کار بشود. این چه هنرى است؟ این چه لطفى دارد؟ چه خیرى در این نهفته است. نخیر، عبارت را آن‏چنان واضح بیان کنیم که آن کسى که استعداد فهمیدن مطلب را دارد، راحت از عبارت، مطلب را بفهمد. استاد هم براى تفهیم عبارت دچار مشکل نشود و فقط مطلب را بیان کند.

کفایه را تبدیل کنیم به کفایه‏ى جدید؛ چه اشکال دارد؟ مکاسب را که در او شیوه‏ى شیخ در بیان مطلب، دائم آمد و رفتِ اجتهادى است؛ چون درس خارجِ شیخ انصارى است- مکاسب را دست کم نباید گرفت. حالا کى مثل شیخ انصارى است؟ این همه مکاسب نوشته‏اند. این درس خارج که حالا به صورت تدوین شده در آمده، خصوصیتش براى آن کسى که در درس خارج شیخ نشسته، خوب است؛ مطلب را دائم به این طرف بکشاند و به آن طرف بکشاند، دائم ابداع احتمال کند، اما براى کسى که مى‏خواهد فقه استدلالى را از روى متن یاد بگیرد، نه؛ خوب نیست؛ طلبه دچار مشکل است- تسهیل کنند. همان مطالب شیخ را بیاورند در یک کتاب دیگرى، منتها سرراست‏ و روشن. تحقیق شیخ را در هر مسئله‏اى قشنگ بیان کنند، اما متعبد و مقید باشند به همان‏که شیخ بیان کرده؛ او را بیان کنند در این کتاب جدید. این مى‏شود مکاسب جدید، که لازم است. این عقیده‏ى من است. حالا ممکن است مسئولین حوزه و مدیران حوزه و بعضى از برجستگان حوزه نپسندند و این کار نشود، اما یک روزى بدون تردید خواهد شد. خوب، این، این طرف قضیه.

آن طرف قضیه، گفتیم باید تحول مدیریت شود. باید توجه شود که مایه‏ى علمى رقیق نشود، سطح مطلب شیخ پایین نیاید، سطح مطلب آخوند در اصول پایین نیاید. طلبه در خلأ دانائى نسبت به این مبانى که امروز در فقه و اصول ما عناصر مهم و اثرگذارى هست، قرار نگیرد؛ طلبه در خلأ قرار نگیرد. عبارات، عبارات صحیح و خوب و عربى باشد. بنده بعضى از نوشتجات حوزه را که ملاحظه مى‏کنم، از این جهت ما یک خرده‏اى کمبود داریم، نقص داریم. یک نوشته‏ى متین قرص و محکمى که در همه‏ى مجامع علمىِ اسلامى وقتى‏که رفت- چون به زبان عربى است. زبان علمى ما زبان عربى است و همه مى‏توانند استفاده کنند- به عنوان یک اثر برجسته و ممتاز شناخته شود، ایراد لفظى و متنى و قلمى نداشته باشد. بنابراین تحول ناگزیر است. حالا این یکى دو مورد از موارد تحول بود؛ موارد زیادى هست؛ بسیارى از آن‏ها را هم شما دوستان در بیاناتتان گفتید که مورد تأیید من هم هست. باید این تحول مدیریت بشود. این هم یک نکته است.

 

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

 

بعضى خیالى مى‏کنند همه‏ى این حرفهایى که ما مى‏زنیم، معنایش این است که «معالم» بماند، یا برود. حالا «معالم» مى‏خواهد بماند، مى‏خواهد برود؛ این‏که تعیین‏کننده نیست. چون با رفتن «معالم» مخالفند، با همه ى این حرفها مخالفت مى‏کنند! بحث ما بر سر «معالم» نیست؛ بر سر «شرح لمعه» نیست که «شرح لمعه» بماند، یا برود؛ «مکاسب» شیخ بماند یا برود. اصلًا صحبت این نیست.

در حوزه، کارهاى عظیمى باید انجام گیرد، تا حوزه آن بشود که مورد توقّع است. یکى از این کارها، البته تغییر یا تکمیل و اصلاح نظام آموزشى است که در اصلاح نظام آموزش، انسان احیاناً به یکى، دو تا، پنج تا متن درسى برخورد مى‏کند که خوب نیست؛ عوض مى‏شود. بنابراین دعوا بر سر کتاب «قوانین»، یا کتاب «معالم» و «شرح لمعه» نیست؛ که بعضى همه ى حرف را این‏جا مى‏آورند و چون با آن مخالفند، با همه چیز مخالفت مى‏کنند! قضیه این نیست.

 

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

 

همین‏طور که بارها عرض کرده‏ام: حوزه‏ى علمیه از لحاظ موجودى خود هیچ کسرى ندارد؛ یعنى ذخایر عظیم علمى و معنوى و تقوایى در شعب مختلف علوم دین- از فقه و اصول گرفته تا کلام و تفسیر و بقیه‏ى علوم اسلامى- که مورد نیاز مردم است، دراین حوزه وجود دارد. آنچه که در حوزه به آن نیاز است، این است که کیفیّتى بدهیم که این موجودى حوزه بتواند اوّلًا در استمرار حوزه سهل الوصل شود؛ چون دوران امروز، دوران سرعت و دوران سهولت دستیابى است- شما مى‏بینید یک نفر آدم بى‏سواد محض، وارد تحصیلات مى‏شود؛ مثلًا یک بچّه‏ى شش هفت ساله، با گذشت چند سال معدود- که انسان تصوّر نمى‏کند- به عنوان یک متخصّص مى‏آید و مشغول به کار مى‏شود. پزشک، مهندس یا کارشناس مسائل علوم انسانى یا مسائل علوم فنّى مى‏شود. در یک مدّت معدود، انسانى که معلوماتى نداشته است، دوره‏اى را طى مى‏کند و به چیزى مى‏رسد. یعنى امروز دورانى است که افراد نمى‏توانند براى مقاصد خودشان، سالهاى طولانى منتظر شوند. دورانى است که کارها به اسهل وجه و اسرع زمان- اسرع وقت- انجام مى‏گیرد. دورانِ رایانه است.

من به بعضى از دوستان گفتم که با گذشت اندکى- مثلًا چند سال معدود- این طور خواهد شد که رایانه در زندگى بشر، جاى خودش را مثل سواد خواندن و نوشتن امروزى، باز خواهد کرد؛ یعنى همچنان که امروز اگر کسى سواد خواندن و نوشتن نداشته باشد، به کلى از قافله ى زندگى عقب است؛ اندکى که بگذرد، اگر کسى با رایانه نتواند کار کند، به همان اندازه از قافله‏ى زندگى عقب خواهد ماند! وقتى که مصاحبین ما با الاغ حرکت مى‏کنند، ما هم مى‏توانیم در کنار آنها پیاده حرکت کنیم- یک‏ خرده عقب بمانیم- امّا وقتى آنها با اتومبیل حرکت مى‏کنند، اگر ما پیاده یا با الاغ حرکت کنیم، به کلّى عقب خواهیم ماند؛ بالاخره مجبوریم وسیله‏اى پیدا کنیم و با سرعت حرکت کنیم.

این مسأله ربطى هم به ماهیّت درسها و علوم ما ندارد. آن محتواها و ماهیّت کار ما به حال خودش باقى است. ما صرفاً ابزار را عوض مى‏کنیم امروز نمى‏شود کسى که مى‏خواهد از تهران به قم برود، مثلًا قاطرى یا شترى کرایه کند، سوار شود و برود! اتوبوس هست؛ انسان سوار مى‏شود و دو ساعته مى‏رود. چرا انسان خودش را معطّل کند؟! این ربطى ندارد به این‏که ما بخواهیم در محتواها دست ببریم تا کسى بگوید که آقا، حوزه از دست رفت یا علوم ما از بین رفت یا مردم بى‏سواد شدند! نخیر؛ همان علم و همان سواد و معرفت و معلومات هست؛ منتها در سابق با طرق خاصّى از آنها استفاده مى‏کردند؛ حالا با پیشرفت همه چیز در دنیا، باید از آن پیشرفتها استفاده کرد. اگر نکنیم، عقب خواهیم ماند.

از جمله‏ى پیشرفتها، پیشرفت روشهاى آموزش و فراگیرى و تعلیم و تعلّم و تقسیم بندى علوم است. اینها در دنیا پیشرفت کرده است. امروز همه‏ى امور دنیا این گونه حرکت مى‏کند. ما اگر بخواهیم از این طرق استفاده نکنیم، مثل این است که از صنعت چاپ استفاده نکنیم؛ یا براى رفت و آمد از اتومبیل استفاده نکنیم؛ یا براى حرف زدن در کلاس درس از بلندگو استفاده نکنیم! آیا حالا مى‏شود کسى از بلندگو استفاده نکند؟!

استادى که عدّه‏اى شاگرد دارد؛ طبیعى است که براى رساندن کلامش به همه‏ى آنها از بلند گو استفاده مى‏کند. یعنى استفاده از پیشرفتهاى علمى، در روشهاى سازمانى و تعلیم و تعلّم و مانند آن هم، از این قبیل است. وقتى با این دیدى وارد کار شویم، به نظر مى‏رسد که مسأله‏ى حوزه، مسأله‏ى دشوارى نیست.

 

 -.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

 

مسئله‏ى دیگر، ارزشیابى تحصیلات است. هم قبل از این سفر، هم در طول زمان، افراد مکرر به بنده مراجعه میکردند و گلایه میکردند از اینکه طلبه‏ها درسهاشان را خوب نمیخوانند و کتابها تمام نمیشود. میگفتند کتاب رسائل تمام نمیشود؛ کتاب مکاسب تمام نمیشود؛ عمیق خوانده نمیشود؛ اینها عیب است. اینکه گفته شده طلبه‏ها رسائل یا مکاسب یا کفایه یا اصول مظفر را- ظاهراً کتاب اصول مظفر هم خوانده میشود- تمام نمیکنند، خیلى عیب است. مثلًا اگر چنانچه طلبه بحث «حجیت خبر واحد» را اینجا نخواند، دیگر کى میخواهد بخواند؟ بعد میخواهد برود درس خارج، در حالى که این را نخوانده. درس خارج اصلًا طلبه را اشباع نمیکند، مادامى که اینها را نخوانده باشد. طلبه باید اینها را خوانده باشد تا بتواند از درس خارج استفاده کند. این مسئله را باید یک جورى حل کرد. مادامى که همین کتابها وجود دارد، باید آنها را بخوانند. یک وقت هست که یک دست قدرتمندِ توانائى میتواند بنشیند یک رسائل‏ جدید، یک مکاسب جدید را با همان امتیازات و بدون آن عیوب تهیه کند- که البته هدف این است، ایده آل این است- اما تا مادامى که آن نشده، همین کتابهائى را که فعلًا موجود است، بایستى طلبه‏ها خوب بخوانند.

 

 -.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

 

شرط اول، درس خواندن و خوب خواندن است. من از قبل از پیروزى انقلاب، به رفقاى طلابمان مى‏گفتم: بى‏مایه فطیر است. باید مایه داشته باشید، باید درس بخوانید. آن عالم مبارزى که ذخیره‏ى قابل توجهى به دست آورده است، مى‏تواند مفید باشد. امام بزرگوار ما که توانست با آن دست قدرتمند خود، دنیایى را متحول کند، این حرکت عظیم را به برکت علم انجام داد. اگر امام (ره) عالم نبود، نمى‏شد. کار امام که‏ شوخى نبود. بعد از صدر اسلام، اصلًا با هیچ حرکت دیگرى قابل مقایسه نیست. چه کسى دیگر چنین حرکت عظیمى را انجام داده است؟ اگر این ابعاد را بخواهیم بیان کنیم، خودش یک ساعت طول مى‏کشد. امام، این حرکت عظیم را به برکت علم انجام داد.

 

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

 

نکته‏ى دوم که بنده را خیلى خوشحال مى‏کند، این مسأله‏ى سطح درسى است که فرمودند وضع درسى و اینها خوب است. این خیلى خوشحال کننده است. بعضى شکایتها و ناله‏ها هست از این‏که مثلًا طلبه‏ها درست یا عمیق درس نمى‏خوانند. من تصوّر مى‏کنم دروس سطح و اینها خوب انجام مى‏گیرد و در درس خارج، اساتید خیلى خوبى در قم هستند. منتها چون وقتى طلبه به درست خارج آمد و هرکسى حدود هفت، هشت، ده سال درس رفت، احساس استغناء به او دست مى‏دهد و فکر مى‏کند که احتیاج ندارد و چون براى مسأله‏ى اجازه‏ى اجتهاد- که زمانى خیلى رایج و خیلى مهم بود و امروز تقریباً فراموش شده است- پاى امتحان به میان نمى‏آید که ببینند این آقایى که ده سال درس خارج رفته است، چه دارد و محصول او از این ده سال درس خواندن چیست، لذا اگر بتوانیم تدبیرى بیندیشیم که دوره‏ى این درسهاى خارج از لحاظ عمر و قوام، به صورتى باشد که اگر کسى واقعاً پنج، شش سال به درس خارج رفت، آدم بتواند مطمئن باشد که او راه افتاده و حسابى آماده‏ى رشد و ترقّى است، خوب است. حالا این‏که مى‏گویند- بعضى از درسها رقیق است مثلًا یا پایه‏هاى خیلى بالایى ندارد؛ اگر روى این مسأله مقدارى فکر و تأمّل شود، خیلى خوب است. این هم نکته‏ى دیگر.

 

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

 

مطلب دیگرى که در این فهرست واجبات قرار مى‏گیرد، کامل کردن برنامه‏ى درسى حوزه است و از جمله آنچه که به‏نظرم بسیار لازم مى‏آید، تاریخ است. هیچ لزومى ندارد که تاریخ را درس بدهیم؛ مى‏توان تاریخ را به عنوان کارهاى فوق برنامه‏ى طلاب گذاشت؛ منتها از آنها امتحان کرد و در پیشرفتهاى حوزه‏اىِ آنها دخالت داد. طلّاب باید با تاریخ و عمدتاً تاریخ صدر اسلام آشنا باشند. این بسیار مهم است. تاریخ تحلیلىِ دهساله‏ى زندگى پیغمبر، از جمله بخشهاى بسیار روشنگر براى همه‏ى ذهنهاست. تاریخ مشروطیت، از دوره‏ى مشروطه تا امروز و امثال اینها هم مهم است. البته بخشها و مقاطع دیگرى هم از تاریخ هست که مهم است و من نمى‏خواهم وارد جزئیّات شوم.

همین‏طور حدیث. در برنامه‏ى کارى طلّاب باید حدیث وارد شود. طلّاب بایستى با حدیث آشنا شوند؛ باید با «کافى» آشنا شوند؛ با کتابهاى حدیثىِ مشخّصى آشنا شوند. خواندن کلمات ائمّه براى ما لازم است. به برکت مطالعه ى کلمات ائمه‏ى هدى علیهم‏السّلام و نیز نهج‏البلاغه، بسیارى از فکرهاى عالى در ذهنها مى‏جوشد.

 

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

 

اوّل این‏که درس خواندن را جدّى بگیرید عزیزان! نگویید چون این برنامه فلان عیب را دارد، پس برنامه هیچ؛ نه. تا برنامه تغییر نکرده است، همین برنامه‏اى که وجود دارد، باید با جدیّت دنبال شود. باید درس بخوانید. تا قبل از اتمام دوره‏ى سطح، توصیه‏ى من این است: طلّابى که مشغول به سطوح هستند، تا قبل از آن‏که از سطح خارج شوند، به هیچ کار دیگر غیر از درس نپردازند. درس بسیار جدّى است؛ درس بسیار مهم است؛ علم و سواد پایه‏ى اصلى است؛ بدون آن هیچ نقشى نمى‏توانید ایفا کنید، یا درست نمى‏توانید ایفا کنید. نقش‏آفرینى غلط، از نقش‏آفرین نبودن به مراتب خسارت بارتر است.

 

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

 

البته اگر درس نخوانیم، فایده‏اى ندارد. این حرف را هم براى این نمى‏گویم که حالا اگر طلبه‏اى مشغول درس خواندن است، فورى رسائل و مکاسب را کنار بگذارد و برود کتاب فارسى بخواند تا در این زمینه چیزى بیاموزد. نه، بى‏مایه فطیر است و بدون تسلّط بر مبانى فکرى و فقهى و فلسفى، این کار عملى نخواهد بود؛ اگرچه تحکیم آنها هم در ذهن کافى نیست و چیزهاى دیگرى نیز لازم است.

البته من به بزرگان جسارت نمى‏کنم- همه از بنده بهتر مى‏دانند و ان‏شاءاللّه بهتر عمل مى‏کنند- به شما طلّاب جوان که مثل فرزندان من هستید، عرض مى‏کنم: عزیزان من! سعى کنید با معارف زمان آشنا شوید؛ معارفى که در مسائل دینى داراى تأثیر است. این هم جز با مطالعه و فکر کردن و خواندن و فراگرفتن، عملى نیست؛ از اهلش باید فراگرفت؛ بعد که انسان این را فراهم کرد، آنگاه بایستى دامن همّت به کمر بزند و به میدان بیاید

 

 -.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

 

باید به‏طور جدى درس بخوانید- همان توصیه‏اى که من همیشه به جوانهاى طلبه مى‏کنم- علومى را که امروز در اختیار حوزه‏هاى علمیه است، فرابگیرید و از بن دندان خودتان را به سطح تحقیق برسانید. انسان با سرهم‏بندى، محقق نمى‏شود. با برف انبار کردن، انسان فقیه و فیلسوف نمى‏شود. باید محکم، خشت خشت این پایه را روى هم بچینید و بروید تا به آن اوج برسید

 

 -.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

 

معنویت و اخلاق، هویت اصلى حوزه است؛ درس اخلاق براى حوزه لازم است، درس تفسیر براى حوزه لازم است. حوزه‏ى مشهد درس تفسیر ندارد. حالا شنیدم بعضى از فضلاى جوان، جلسات غیرطلبگى براى تفسیر دارند؛ اما خود حوزه احتیاج دارد به درس تفسیر. به نظر من بزرگانى هستند که میتوانند کمک کنند.

 

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

 

در حوزه‏هاى علمیه‏ى ما جاى درس اخلاق و تهذیب انصافاً خالى است و کسانى بایستى بیایند به ما تعلیم اخلاق بدهند؛ ما را نصیحت کنند. خودمان هم بایستى واعظ نفس خودمان باشیم؛ خودمان را نصیحت کنیم. اگر این هم حاصل بشود، آنوقت توجه مردم خیلى بیشتر خواهد شد؛ علاقه‏مندى آنها بیشتر خواهد شد؛ اعتمادشان به روحانیت بیشتر خواهد شد. امروز دین و نظام جمهورى اسلامى به این نیاز دارد.

 

 -.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

 

من مى‏بینم بعضى از آقایان مراجع، بعضى از آقایان فضلا، بعضى از افرادى که صاحب نظر هستند، راجع به این که طلاب عمق درسى و علمى پیدا نمى‏کنند؛ نگرانند- که الآن هم آقایان فرمودند- من هم این را قبول دارم؛ مى‏دانم؛ در یک جاهائى اینطور است؛ عللش هم تقریباً روشن است. خوب، به این نکته در حوزه توجه کرده‏اند. حالا چقدر بتوانیم این عیب را برطرف کنیم، خودش بحث دیگرى است.

 

یا حق

  • رسوای غفلت

نظرات  (۲)

سلام وبت عالیهههههههههههههه
بدرود..................
راستی یادت نره به منم سر بزنیا
(پارکور گروه هکاتوم پولیس )
باسلام
با مطالب جدید به روزم
خوشحال میشم تشریف بیارید و نظر شریفتون رو درموردشون بگید.
اگر هم مایل به تبادل لینک بودید حتما خبرم کنید
تشکر

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">