عارفانه

عارفانه

» ............ بسم الله الرحمن الرحیم ............ «
»................... لا اله الّا الله .................... «
» .................. لا اله الّا هو .................... «
» ................ إن الحکم الا لله .................. «
» ............. انا لله و انا الیه راجعون .............. «
» ............ ان الله هو الحق المبین ............. «
» ............. و هو معکم أینما کنتم .............. «
» ............ ما شاء الله لا قوّة الّا بالله ............ «
» ........... کل شیء هالک الّا وجهه ............ «
» ........... قل هو الله احد الله الصمد ............ «
» ........... الله نور السموات و الارض ............ «
» .......... کان الله بکلّ شیء محیطا ............. «
» ......... و ما تشاؤون إلا أَن یشاء الله ........... «
» ........ و نحن اقرب الیه من حبل الورید ......... «
» ....... و إن من شیء الا یسبّح بحمده ......... «
» ....... أنطقنا الله الذی أنطق کلّ شیء ......... «
» ...... لمن الملک الیوم لله الواحد القهار ........ «
» ..... و ما رمیت إذ رمیت و لکن الله رمی ........ «
» ..... هو الأوّل و الآخر و الظّاهر و الباطن ........ «
» .... واعلموا أنّ الله یحول بین المرء و قلبه ...... «
» ... و نحن اقرب الیه منکم و لکن لا تبصرون ..... «
» .. ما یکون من نجوی...الا هو معهم أینما کانوا .. «
» و لله المشرق والمغرب فأینما تولّوا فثم وجه الله «
»ولله یسجد من فی السماوات والارض طوعا وکرها
»کل من علیهافان ویبقی وجه ربک ذولجلال والاکرام
-:-:-:-:-:-:-:-:-
الهی؛ آهم جهنم سوز است
نوشتجاتی از رسوای غفلت: ر- ص

صبحست ساقیا قدحی پرشراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شودخراب
مارا ز جام باده گلگون خراب کن

الهی به جان خراباتیان
کزین تهمت هستی‌ام وارهان

هدف از این وبلاگ، اشتیاق نفوس مستعده به حقایق عرفانی و سیر و سلوک عملی و لقاء الله می باشد.
استفاده از مطالب وبلاگ با ذکر منبع بلا مانع است.
یا حق

بایگانی
آخرین نظرات دوستان
سایتها و وبلاگهای فلسفی و عرفانی
بسم الله الرحمن الرحیم

... یک بار در «ایرا» خدمت ایشان رسیدیم ایشان می‌گفت: الآن من حالم طوری است که ذکر شریف «هو» را دارم. یاهو یا من لاهو ‌إلا هو. خیلی حال خوشی داشتند و می‌گفتند من الآن در این وضعیت هستم. بعد همانجا ایشان فرمودند این ذکر «یاهو» که در متون دینی ماست اصلاش این ذکری است که حضرت خضر به امیرالمؤمنین در جنگ بدر آموخته است و در روایات هم آمده است. این ذکر به دست این دراویش افتاده است؛ ایشان تعبیر می‌کردند این بوق‌علی‌شاه‌ها. ایشان می‌فرمود: این ذکر ذکر عجیبی است، حیف که دست اینها افتاده است. حتی من یادم است ایشان گاهی از حضرت استاد خودشان الهی قمشه‌ای نقل می‌کردند که آقای الهی قمشه‌ای می‌گفت: اینها خیلی خوب است، حیف که دست اینها افتاده است....

مهمترین نکات از سخنان استاد یدالله یزدان پناه در وصف علامه حسن زاده آملی را در ادامه مشاهده می کنید. متن کامل این سخنان در پایگاه مجمع عالی حکمت اسلامی موجود است.

----------------------------------------------------------------------------

تاثیر پذیری از فلاسفه و عرفا

* ایشان دوره معقول اسلامی را یک دوره واحد می‌دیدند. ما همیشه این را در کار ایشان می‌دیدیم. نوع تلقی‌اش از بوعلی یک تلقی ویژه بود که بعدها ما وقتی نظریات بوعلی را بررسی کردیم، دیدیم همان‌ برداشت که ایشان از بوعلی داشتند برداشت درستی بود، و برای ما خیلی جذاب بود که حضرت استاد این زمینه‌ها را شناسایی کرده بودند. ما معمولاً در تقسیم‌بندی‌هایی که می‌کنیم مشاء را یک فلسفه و یک مکتب، و اشراق را یک مکتب و حکمت متعالیه را یک مکتب و عرفان نظری هم برای خودش یک حوزه جداگانه دارد؛ ولی تلقی ایشان به این صورت نبود. از همه بزرگان استفاده می‌کرد و یک تلقی واحد داشت. می‌توانم بگویم نگاه جمع‌گرا داشتند؛ یعنی همه‌شان را در یک مسیر می‌دیدند، و برای همین از همه متأثر بودند. اجازه دهید مقداری توضیح دهم که واضح شود ایشان چگونه چنین برداشتی داشتند؟ ما بعدها که این سنت اسلامی‌مان را پیگیر شدیم، دیدیم بوعلی اولین رگه‌های آن فضای صدرایی را که ما می‌شناسیم، ایجاد کرده است؛ یعنی جمع بین دین و فلسفه و عرفان. بوعلی عملاً به این صورت بوده است. خواجه نصیر هم به این شکل بوده، و حضرت استاد هم در درس‌ها تأکید می‌کردند. در باب بوعلی و آثاری که در این زمینه داشته است، همین حال‌وهوا را دارد که بعداً هم صدرا دارد. خواجه نصیر هم همین‌طور. ایشان اوصاف الاشراف را تأکید می‌کردند. آغاز و انجام را خودشان تعلیقات زدند و اعتنا می‌کردند. در باب فارابی هم همین دید را داشتند و فصوص ایشان را شرح کردند. در باب صدرا هم اصلاً قائل بودند که صدرا خوب توانست این دوره معقول فلسفه اسلامی را به مقصد و سرانجام خوشی برساند. این تلقی ایشان بود. همچنین معتقد بودند که صدرا سر سفره عارفان هم نشسته است؛ یعنی سر سفره ابن‌عربی و شاگردانش. واقعاً‌ هم برای ما ملموس بود. ایشان اینگونه تعبیر می‌کرد؛ آنگونه که صدرا نسبت به ابن‌عربی زانو زد، نسبت به فیلسوفان زانو نزد. در فلسفه صدرا همه آن فراورده‌ها و دست‌آوردهای علمی مناسب را جمع می‌دید، از بوعلی تا دوره صدرا؛ لذا این تلقی مثبت را داشت؛ یعنی همه را در یک وادی می‌دید. ما وقتی اشارات ایشان را شرکت می‌کردیم شرح اشارات خواندیم؛ ولی احساس می‌کردیم اشارات را داریم با همان فضایی که بعدها شاید در کار صدرا با آن آشنا شویم، همان‌جا آشنا می‌شویم و برای‌مان خیلی خوب بود. در عین‌ اینکه واقعاً داشتیم اشارات می‌خواندیم، اشارات برای ما حل می‌شد. در عین اینکه ایشان بعضی اوقات اشاره می‌کرد، در این زمینه بوعلی در کارش نقصی وجود دارد. این را اشاره می‌کرد؛ ولی روح کار بوعلی را روح درستی می‌دید. همانگونه که صدرا را می‌دید. این باعث می‌شد بعضی‌ها که نگاه جمع‌گرا را نمی‌پسندیدند، بعد از یک تلاش علمی فراوان به این نتیجه برسند که این مسائل در کار بوعلی است و آن را به این شکل ارائه می‌کردند؛ لذا می‌دیدیم کتاب اشارات را هم که درس می‌داد برایشان جدی بود و پایه کار می‌دانستند؛ ولی در عین‌حال بیشترین توجه را به صدرا و جناب ابن‌عربی داشتند..

دیدگاه ها و روش علمی

* یکی از کارهای بسیار خوب ایشان این بود که اصول و امهات فلسفه و عرفان را بسیار تأکید می‌کردند و با تقریر نابی که خودشان رسیده بودند، و این برای ما خیلی جذاب بود؛ یعنی ما بدون اینکه زحمت بکشیم در یک زمینه می‌دیدیم تقریباً یک تحقیق نهایی را می‌شنویم. و ایشان هم سعی می‌کرد هر بار یا تکرار کند یا چیزی را بر آن بیفزاید که این اصول امهات در ذهن طلبه جا بیفتد. بعدها دیدیم این اصول امهات خیلی به درد ما خورد. من یادم است در بحث‌ اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، بیان ایشان از اعتباریت ماهیت هیچ و پوچ نیست، نفس‌الأمرداری که ایشان می‌گفت و بعد توضیحاتی که بعدها دیدیم خیلی به درد ما خورد. در خاطرم است در بحث نفسالأمر ایشان تمام ماحصل تحقیقی که خودشان بعد از تحقیقاتی که در متون داشتند را نوعاً ابراز می‌کردند. خیلی برای‌مان مفید بود، و الآن که نگاه می‌کنم تلقی بسیار زیبایی از بحث نفس‌الأمر بود؛ یعنی الآن که ما خودمان کار می‌کنیم می‌خواهیم بالأخره یک حرفی بزنیم، بعد آخرش می‌بینیم بیان حضرت استاد برای ما کارساز شده است. این یک ویژگی بود که با تکرار خاصی که همراه می‌شد در ذهن طلبه جا میافتاد. یکی از کارهای خوبی که ایشان داشت این بود که بهخاطر اینکه ایشان اهل تحقیق و نگارش بودند، ماحصل کار تحقیقی و نگارشیای را که انجام دادند را در این درس‌ها به مناسبتی که پیش می‌آمد، بیان می‌کرد؛ ...بعدها که خواستیم کار کنیم دیدیم اینگونه است؛ ما را یک 10 قدم، 20 قدم، 100 قدم و شاید 1000 قدم پیش برده است، بهگونه‌ای که فرد تازه از اول شروع نمی‌کند، در عینی که انسان خودش هم گاهی می‌خواهد از اول مسائل را دوباره حل و فصل کند، می‌بیند همانی است که ایشان کارش را انجام داده است و می‌توانست مفید باشد. یا اگر احیاناً بعدها اگر کسی به نظری می‌رسید آن نظر ایشان را یکی از نظرهای اجتهادی موفق می‌دید. ولو اینکه یک نظر دیگر را می‌پذیرفت.

* یک نکته دیگر این است که تقریری که ایشان از وحدت شخصیه از دوره‌ای که اشارات می‌خواندیم برای ما انجام داده بودند، و بعد در اسفار و بعد از آن در فصوص و مصباح داشتند، این تحقیق که قبلاً خودشان به آن رسیده بودند و بعد آن را ارائه می‌کردند، تقریر بسیار روشن و حساب شده‌ای بود و بعدها ما دیدیم در آن متون قانون عرفا را باید همین‌گونه معنا کرد. حتی در کار صدرا هم باید همین‌طور معنا کرد. ایشان از وحدت شخصیه تفسیر بسیار درستی می‌کردند. ما تقریرهای دیگری هم شنیدیم؛ ولی این تقریرها به پای تقریر ایشان نمی‌رسید. خیلی روان و پی‌در‌پی توضیح می‌داد که بعد از مدتی می‌دیدیم مسائل برای ما حل شده است. و انصافاً من خیلی از دوستان را دیدم که در درس ایشان شرکت کردند، و در تصویر وحدت شخصیه مشکلی نداشتند، و خیلی‌های دیگر که در درس ایشان نیامدند را دیدم که تصویر درستی از وحدت شخصیه نداشتند و همیشه در مورد آن ابهام داشتند

* یک ویژگی دیگر، قوت و روانی کلام ایشان بود. اغلاق نداشت. من بعضی از بزرگان را دیدم، که به حدی بیان آنها پیچیده و مغلق می‌شود که گاهی این اغلاق و پیچید‌گی باعث می‌شود ما به فضای آن محتوا که ایشان می‌خواهد ما را به آن هدایت کند نرسیم. ...این نشان از قوت ایشان است که می‌توانست به شکل روان مسائل را ارائه کند.

* یک نکته دیگری هم که باز ما در کار ایشان می‌دیدیم حلوفصل آیات و روایات معرفتی بود؛ یعنی کسانی که با ایشان یک دوره معقول را میخواندند، بعد از مدتی می‌دیدند عمده آیات و روایاتی که در باب معارف وجود دارد، حلوفصل شده است.

* چیز دیگری که باز من می‌توانم جزو اصول امهات اشاره کنم، بحث‌هایی بود که ایشان به اسم تفسیر انفسی داشت. ما اول باری که بحث‌های نحوه تعامل آقایان اهل معرفت را با متون دینی می‌شنیدیم، اولین بار از ایشان به اسم تفسیر انفسی شنیدیم. و انصافاً هم خیلی زیبا بیان می‌کردند و همان پایه کار ما شد که ما بعدها که پی‌گیر می‌شدیم می‌دیدیم خیلی خوب می‌تواند مسائل را حل کند.

* یک چیز دیگری که من در کار ایشان دیدم که باید به آن اشاره کرد، اعتدال علمی بود. اعتدال علمی به دلیل ذوفنون بودن ایشان بود. در علم ذوفنون بود؛ اینطور نبود که مثلاً در فلسفه سهم طب خورده شود، یا سهم هیئت حذف شود.. اعتدال علمی ایشان باعث شده بود موقعی که دستور سلوکی هم می‌داد مسائل طبی را رعایت کند. این اعتدال می‌آورد و ایشان آن اعتدال را داشت. هیچ‌وقت شکلی عمل نمی‌کرد، بعضی‌ها را دیدم که در سلوک شکلی عمل می‌کنند و تقریباً آن فضای طب برایشان مطرح نیست، یا آن فضاهای دیگری را که باید برایشان در نظر گرفت، مطرح نیست. ایشان مراعات می‌کرد.

* ما یک اصول و امهاتی را از ایشان در باب هیئت شنیدیم که خیلی به‌درد ما خورد. من یادم است در درس یکی از اساتید برجسته شرکت کرده بودم، به آن روایات در باب آن دیواری که رسول‌الله به‌عنوان دیوار مسجد رسول‌الله که ساخته بودند و وقتی ظهر می‌شد سایه نداشت، رسیده بودیم. من می‌دیدم این استاد فقه، استاد برجسته و در عین‌حال مجتهد، به این روایت که رسیدیم هرچه تلاش میکرد حل‌اش کند نمی‌توانست. استاد حسن‌زاده با یک رمز خیلی راحت این را برای ما حل کرده بود؛ به این صورت که این دیوار به وزان نصف‌النهار ساخته شده بود، اصلاً برای ما تصویر داد. خیلی راحت که یعنی چه و چطوری. می‌خواهم بگویم اینطور جاها کارهای ایشان خیلی مفید واقع شد. طلبه‌های ما در مسائل روایات هیوی هم مواظب باشند؛ اگر اینها را نخوانند بعضی از مسائل خوب حل نمی‌شود. حتی من یادم می‌آید حضرت استاد در درس هیئت گفتند: از فلان منطقه آمریکا آمدهاند و مشکل‌شان این بود که ما باید به کدام طرف نماز بخوانیم؛ چون به سمت قبله ایستادن می‌شود هم این سمت باشد، و هم این سمت. بعد ایشان گفت: معیار اقرب است و بعد به لحاظ عرفی توضیح داد. بهدرد فقیه هم می‌خورد.

دیدگاه اخلاقی و عرفانی 

* ایشان یک تعبیری داشت و همیشه هم در درس‌ها می‌فرمود. آن تعبیر این بود که «ره چنان رو که رهروان رفتند.» تأکید می‌کرد که اینگونه نباشید که طلبه بگوید من مسیر علمی را طی نمی‌کنم و درس نمی‌خوانم، بعد می‌روم دنبال مسائل سلوک. ایشان می‌گفت: این راه نیست. طلبه باید درسش را بخواند. این بزرگان مثل مرحوم قاضی و علامه طباطبایی را نگاه کنید. اینها همین ضَرَبَ ضَرَبا را خوانده‌اند. همه راه را طی کنید، اما دو چیز باشد؛ تحصیل و تقوا. گاهی تعبیر می‌کردند به کار علمی و طهارت. این دو باید در کنار هم باشند؛ لذا خودشان عملاً این شکلی بودند. ما می‌دیدیم همیشه مسئله تهذیب برایشان جدی است و درس‌ها‌یشان با مسائل اخلاقی آمیخته می‌شد و هیچ فاصله‌ای هم نداشت؛ یعنی بهراحتی می‌توانستند در حالیکه بحث علمی می‌کنند گریزی به مسائل معنوی بزنند و به درس‌شان برگردند، و به این ملتزم بودند و توصیه هم می‌کردند. ...خود ایشان هم در یک بیانی دارد که «این حسن که ضرب ضربا صرف می‌کرد از کنت کنزاً مخفیاً سر درآورد.» یعنی همین راه راه عمومی است. راه علمی است. تا چشم و گوش باز نشود نمی‌تواند این حرف‌ها را بفهمد. گاهی می‌فرمود: شخصی آمده می‌گوید من می‌خواهم به اینجا برسم، هیچ چیز هم نخوانده است. ایشان تعبیر می‌کرد با حلوا حلوا کردن که دهان شیرین نمی‌شود، اینگونه نمی‌شود، باید چشم و گوش باز شود و دست‌به‌کار شود. همیشه این در بیان ایشان بود و ما این را در سیره خودشان هم می‌یابیم.

* نکته دیگر ، احترام به مشایخ علم بود. می‌گفت: اصلاً معنا ندارد آدم نسبت به اینها توهین و جسارتی داشته باشد، و این را همیشه تأکید می‌کرد. می‌گفت باید نسبت به مشایخ احترام باشد.

* یک ویژگی دیگری که من در کار ایشان دیدم که به‌نظر من اهمیت دارد رعایت شریعت است. خیلی تأکید می‌کرد که شریعت باید حفظ شود.

* یکی از ویژگی اخلاقی که در ایشان دیدیم نفس گرم ایشان بود که در درس‌ها داشت؛ همین موعظه‌های اخلاقی، روحی و معنویای که داشت، و معمولاً طلبه‌ها تشنگی خاصی به آن داشتند. دوستان، شاگردان؛ شاگردان استاد نسبت به این موعظه‌‌های اخلاقی خیلی تشنه بودند و گاهی به ظاهر تکرار هم بود؛ ولی برای ما همیشه تازه بود. دلیلاش این بود که این نفس گرم باعث می‌شد همان مطلبی را که باز دارد تذکر می‌دهد، تأثیر داشته باشد.

* نکته دیگری که در کار ایشان دیدم این بود که صاحب مکاشفات بود و این مکاشفات به او قدرت داده بود که در مقام بیان و در مقام اظهار با واقعیت همراه شود؛ یعنی توصیه‌ای بکند که خودشان آن را نداشته باشند، نیست. و اهل سلوک بودن خودشان عجیب بود، و خودشان تعریف می‌کردند من وقتی از علامه طباطبایی دستور سلوک گرفتم علامه دستور دادند یک چله، من هشت، ده چله را به هم وصل کردم. یعنی اینطور اهل همت بود. نفس گرم مسلماً مؤثر واقع خواهد شد. نکته دیگر اینکه احساس می‌کردیم ایشان مربی به تمام معنا است، و عملاً هم مربی بود؛ یعنی اگر نقصی را می‌دید به شکلی طلبه‌ها را اطلاع می‌داد، بهگونه‌ای که بتوانند آن را اصلاح کنند. و واقعاً در این زمینه مربی بود.

چند خاطره

* یک چیزی که همیشه من در کارهای ایشان دیدم و بعد همیشه برایم جذاب بود این است که حال‌و‌هوای علمی و روحی و معنوی‌اش بهگونه‌ای بود که همه شاگردانی که درس‌شان را شنیده‌اند خیلی پرجنبوجوش حاضر می‌شدند. حتی یادم است ایشان درس هیئت را که پنج‌شنبه جمعه می‌گفتند؛ با این همه اطلاعات زیادی که در زمینه هیئت دارند و این همه کتابی که خواندهاند، در هیئت خیلی قوی هستند؛ ولی ما می‌دیدیم یک کار جانبی حضرت استاد است. این خیلی به ما قوت می‌داد که هفته را با سرحالی درس بخوانیم. با اینکه پنج‌شنبه جمعه معمولاً به روال عادی حضور و غیابی نیست، جمعه‌ها باید می‌آمدید می‌دیدید که گاهی حدود صد نفر، صد و پنجاه نفر از این طلبه‌ها برای درس هیئت ایشان آمدهاند و درس هیئت هم بود و واقعاً هم برای اینکه درس بخوانیم به ما نشاط می‌داد. من همانجا یادم هست حضرت استاد رمضانی که از شاگردان برجسته حضرت استاد حسن‌زاده هستند، مسؤول آوردن آن جزوه‌ها بودند؛ یعنی حضرت استاد صبح می‌نوشت، ایشان می‌بردند تصحیح می‌کردند، و در درس می‌آوردند. ...و طلبه‌ها با چه ولعی می‌رفتند این جزوه‌ها را بگیرند که در درس شرکت کنند و یک مکتوبی داشته باشند تا حضرت استاد طبق آن مکتوب توضیح دهند. بعداً این جزوات به اسم دروس هیئت چاپ شده است.

* حضرت استاد رمضانی ارتباط زیادی که با حضرت استاد حسن‌زاده داشتند و رفتوآمد زیادی که در منزل ایشان داشتند. واقعاً هم حضرت استاد رمضانی از اساتید برجسته کنونی ما است. حتی من در خاطر دارم ما آن دوره‌ای که هنوز نمی‌توانستیم فصوص بخوانیم، استاد رمضانی از شاگردان برجسته فصوص ایشان بود، و حضرت استاد هم یک عنایت ویژه‌ای به ایشان دارند.

* یک بار در «ایرا» خدمت ایشان رسیدیم ایشان می‌گفت: الآن من حالم طوری است که ذکر شریف «هو» را دارم. یاهو یا من لاهو ‌إلا هو. خیلی حال خوشی داشتند و می‌گفتند من الآن در این وضعیت هستم. بعد همانجا ایشان فرمودند این ذکر «یاهو» که در متون دینی ماست اصلاش این ذکری است که حضرت خضر به امیرالمؤمنین در جنگ بدر آموخته است و در روایات هم آمده است. این ذکر به دست این دراویش افتاده است؛ ایشان تعبیر می‌کردند این بوق‌علی‌شاه‌ها. ایشان می‌فرمود: این ذکر ذکر عجیبی است، حیف که دست اینها افتاده است. حتی من یادم است ایشان گاهی از حضرت استاد خودشان الهی قمشه‌ای نقل می‌کردند که آقای الهی قمشه‌ای می‌گفت: اینها خیلی خوب است، حیف که دست اینها افتاده است. بوق‌علیشاه‌ یعنی آن دکان و بازاری که باز کردند و الآن نیت و منیتی که هست، و درعین حال دارند به اسم عرفان مطرح می‌کنند. حیف که اینها راه را بر ما بستند. این تعبیر را داشت که هم از حال روحی‌ ایشان خبر می‌دهد و هم آن نگاهی که به عده‌ای که به‌عنوان مدعی عرفان هستند، داشت.

* یک خاطره دیگری که در خاطر دارم این است که پرکاری‌ ایشان برای من جذاب بود؛ یعنی ایام تعطیل حوزه که می‌شد؛ محرم، صفر، ماه رمضان، گاهی تابستان‌ها و گاهی فاطمیه، ایشان درس‌های حوزوی که به پایان می‌رسید به آمل می‌رفت، و آنجا درس برقرار میکرد. و از همین مردم عادی عده‌ای را بالا میآوردند که گاهی در معقول خیلی خوش می‌فهمیدند. برایم تعجب آور بود که البته بعدها برای ما واضح شد. ایشان اگر ملاحظه فرموده باشید آثارشان را مثل دروس معرفت نفس را در همان آمل تدریس فرمودند. کتاب اتحاد عاقل و معقول را در آمل تدریس کردند. حتی شرح فصوص فارابی را در آمل تدریس کردند و خیلی از کتاب‌ها و آثاری که الآن داریم هم در آمل برای بازاری‌ها و کارمندان و مردم عادی کوچه بازار شروع کرده بود. البته اینگونه که هر فردی را آهسته‌آهسته بالا بردند و در این سطح رساندند و اینها متوجه می‌شدند. برای من از این جهت پرکاری ایشان جالب و جذاب بود که حتی تابستان گاهی خانواده را می‌‌فرستادند به ایرا و خودشان در آمل می‌ماندند و برای مردم تدریس می‌کردند. ما در شهر که بودیم می‌دیدیم.

* یک خاطره دیگری که در این زمینه در ذهنم هست، خستگی‌ناپذیری ایشان در مسیر علمی است که انسان گاهی احساس می‌کند ایشان تمام عمر فقط نشسته و کار علمی کرده است. در عین اینکه گاهی از نظر ریاضت و از نظر سلوک و عرفان مثل اینکه تمام عمرش به سلوک و ریاضت گذشته است. خیلی چیز عجیبی است. ایشان در این زمینه خستگی ناپذیرند. خودشان می‌فرمودند که من در آن ایام اینقدر علاقه به کتاب داشتم و می‌دیدم که چقدر با این کتاب‌ها بالا آمدم، که گاهی می‌شد شب من این کتاب را بغل می‌‌کردم و تا صبح همان‌جا نشسته و این کتاب را بغل می‌کردم می‌خوابیدم. اینقدر علاقه به کتاب داشت و واقعاً هم در این مسیر خستگی‌ناپذیر بود که در کار ایشان پیداست.

* خاطره دیگری که در خاطر دارم که در درس‌های ایشان فرمودند، این خاطره است؛ ایشان می‌فرمودند: من شبی حالی پیدا کردم و التجاء به خدا کردم که خدایا هرچه هست، هرچه داریم از این قرآن هست، از این روایات، از این بیانات اهل‌بیت داریم. ما هرچه داریم از اینهاست،  اینها را از ما نگیر. و می‌گفت خیلی التجاء کردم و اشک ریختم. بعد می‌گفت من شب خواب دیدم که در یک چاهی هستم پر از سیاهی و لجن و من چشم بسته دست می‌زنم در این چاه یک چیزی پیدا کنم بگیرم. وقتی بیدار شدم، خیلی ناراحت شدم که این خواب را دیده‌ام. این چه بوده است؟ چرا آدم این‌طور می‌شود؟ چرا این همه ما التجاء کردیم، ولی ظاهراً غرق در سیاهی هستیم. گفت این خواب را که دیدم در همان روز شخصی در زد و پیش من آمد، یک کیف سیاهی داشت. چندتا کتاب درآورد. از این کتاب‌های دیگران که حالا نام نبرم. کتاب‌هایی که در مسیر درست نبودند و الآن ما آنها را به‌عنوان افکار روشن‌فکری می‌شناسیم. خواست آنها را در بیاورد و به ایشان بدهد. ایشان همان‌جا منتقل شد. دید این کیف سیاه است. بعد آن شخص گفته بود که ما که این افکار را نمی‌توانیم بخوانیم، شما بخوانید و حتماً یا جوابی دارید یا می‌خواهید بپذیرید. شما اینها را بگیرید نگاه کنید. استاد فرمودند من همان‌جا به خواب منتقل شدم که این کیف سیاه، همان لجن است و من هم باید در اینها بگردم چندتا چیز پیدا کنم. گفت: نخیر آقا نمی‌خواهم. یاد آن خواب افتادند و آن التجاءاش را هم گفت. نخیر، برای ما قرآن و روایات کافی است. من اصلاً اینها را نمی‌خواهم و آن حالی که ایشان بیان کرده بود، واقعاً در کلاس دگرگونکننده بود که اصلاً اینها را نمی‌خواهم، هرچه هست در روایات اهل‌بیت و قرآن کریم است.

* یک خاطره دیگر هم در باب نماز بگویم و به پایان ببرم. ایشان یک‌بار در درس، بیانی را از مرحوم رفیعی قزوینی در باب نماز نقل می‌کرد. من هنوز که هنوز است، آن بیان حضرت استاد را که می‌شنوم، متأثر می‌شوم؛ از بس نفس ایشان گرم بود. از حضرت استاد رفیعی قزوینی نقل می‌کردند که نعمت بزرگی در دل این نماز و در دل این سجده‌هاست؛ حیف که حرام‌اش می‌کنیم. این حیف که حرام‌اش می‌کنیم، آن نحوی که ایشان می‌گفت با آن نفس گرم‌اش، چیز عجیبی بود، و واقعاً اثرگذار. هنوز که هنوز است بنده که می‌شنوم، در من اثر می‌گذارد. این نوع نگاهی بود که از اساتید خودشان یاد گرفته بودند.

یا حق

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">