توصیه هایی از آیت الله جوادی آملی پیرامون شیوه تحصیل و تدریس فلسفه و دیگر علوم
بسم الله الرحمن الرحیم
... الآن تقریباً پنجاه شصت تا فلسفه گفته میشود. صد نفر استاد فلسفه از بدایه و نهایه تا اسفار و امثال ذلک بخواهد موت ارادی را در جامعه تبلیغ کنند، جامعه میشود طیب و طاهر و عطرآگین که نه بازی کند و نه بازی دیگری را تحمل کند. نه بیراهه برود و نه راه کسی را ببندد. این صد نفر حداقل با روزی ده نفر، ده نفر اگر روزی هزار نفر در این فضا کار کنند جامعه معطر میشود. درست است اصالت وجود و اصالت ماهیت بحثهای رؤوس است ولی این همان بحثهای طلبگی است که چیزی از آن در نمیآید اگر این تدرب بالموت الارادی از آن در نیاید. بنابراین مجمع عالی حکمت إنشاءالله در این مسیر حرکت کند که روزی هزار نفر سخن از واقعیت و حقیقت و موت و وحی و لقاءالله مطرح میکنند...
آنچه در ادامه مطلب می آید، مهمترین نکات از بیانات حضرت آیت الله جوادی آملی در دیدار با اعضای هیئت مدیره مجمع عالی حکمت اسلامی در مهرماه سال 1390 می باشد. متن کامل این سخنان در پایگاه مجمع عالی حکمت اسلامی موجود است.
----------------------------------------------------------------------------------
رفع مشکلات اخلاقی در پرتو آثار فلاسفه
جناب ابنمسکویه وقتی فلسفه را معنا میکند میگوید «الفلسفه هی تدرب بالموت الإرادی». اگر بعدها مولوی میگوید «مات زید زید اگر فاعل بود» . ما آن زمان که میخواندیم نمیفهمیدیم این شعر یعنی چه. در حالیکه شعر را دیگری گفته است و معنا را دیگری گفته است. آنها میگفتند «مات زید زید اگر فاعل بدی / کی ز مرگ خویشتن غافل بدی». خیال میکردند شعر این است. آن بزرگوار میگوید «مات زیدٌ» اگر موت موت ارادی باشد بله مات فعل و زیدٌ فاعل. اما اگر موت طبیعی باشد که زید مفعول میشود. مات زید، مورد فعل است، مورد فعل که فاعل نیست. اگر بهدنبال رفع و نصب میگردی باید یک حسابی هم داشته باشد. از آن طرف میگوید «فاعل من صدر عنه الفعل»، از یک طرف همینکه چیزی مرفوع شد میگویند فاعل. این مورد فعل است نه مصدر فعل. بعدها مولوی اینگونه گفته است وگرنه اولش که مال او نبود. اینها از همان اول آمدند گفتند فلسفه «هی تدرب بالموت الإرادی». این یقیناً هم خود انسان را اصلاح میکند و هم جامعه را اصلاح میکند و هم حوزه را اصلاح میکند. الآن تقریباً پنجاه شصت تا فلسفه گفته میشود. صد نفر استاد فلسفه از بدایه و نهایه تا اسفار و امثال ذلک بخواهد موت ارادی را در جامعه تبلیغ کنند، جامعه میشود طیب و طاهر و عطرآگین که نه بازی کند و نه بازی دیگری را تحمل کند. نه بیراهه برود و نه راه کسی را ببندد. این صد نفر حداقل با روزی ده نفر، ده نفر اگر روزی هزار نفر در این فضا کار کنند جامعه معطر میشود. درست است اصالت وجود و اصالت ماهیت بحثهای رؤوس است ولی این همان بحثهای طلبگی است که چیزی از آن در نمیآید اگر این تدرب بالموت الارادی از آن در نیاید. بنابراین مجمع عالی حکمت إنشاءالله در این مسیر حرکت کند که روزی هزار نفر سخن از واقعیت و حقیقت و موت و وحی و لقاءالله مطرح میکنند.
توصیه به مباحث اصول دین در آثار علمی
حالا تشکیک را مطرح کردید این تشکیک مشکلی را حل نمیکند. برای دوستان عرض میکردم اوایل انقلاب برای مرحوم بوعلی هزاره گرفتند. آن وقت ما در شورای عالی مسئولیتی داشتیم. قرار شد ما هم آنجا حضوری داشته باشیم. آنچه مطرح کرده بودیم همان وحی و نبوت از منظر ابنسینا بود. برای اینکه این قابل عرضه است. اصلاً فلسفه برای همین است. مثل اینکه اصول را انسان میخواند که بتواند از فقه استفاده کند. حالا مشتق یا بسیط یا مرکب بود مصرف داخلی دارد. ما باید بدانیم که رسالت مجمع عالی حکمت، هدایت جهانبینی است. در خود داخل حوزه طرزی این آقایان تربیت شوند که این صد نفر که درس میگویند، حداقل ده نفر پای درس اینها است، روزی هزار نفر بشنوند مرگ حق است، برزخی، قیامتی و خدایی هست.
برکات آثار علمی در حشر و نشر با اهل قبور
من بارها این را به عرض دوستان رساندم وقتی خواستم بیایم قم رفتم خدمت مرحوم آملی بزرگ که ما چه بخوانیم. فرمودند فقه، اصول و فلسفه معقول. همین سه رشته را بخوان. بعد فرمودند قم جای با برکتی است چون حرم مطهر و وجود مبارک حضرت فاطمه معصومه است اما فرمود علمای بزرگ و مراجع بزرگ و رجال علمی بزرگ آنجا کلامشان منشأ برکت است. ...میرداماد در قبسات دارد که شاگردان ارسطو هر وقت مشکل علمی داشتند میرفتند کنار قبرشان و مباحثه میکردند و مشکل را حل میکردند. مرحوم میرداماد این را از «المطالب العالیه» فخر رازی نقل میکند. [القبسات، ص 456] ...این از دیرزمان همینطور بود که کنار قبور بزرگان میرفتند، بعداً در اسلام ابوحمزه ثمالی میرفته نجف کنار قبر حضرت امیرالمؤمنین که خودش میدانست آنجا چه خبر است. دیگران که نمیدانستند که نجف چه خبر است.. بعدها فهمیدند آنجا قبر حضرت امیر است. ابو حمزه ثمالی میرفت آنجا مباحثه میکرد.
یا حق